تکپارتی تهیونگ
تکپارتی تهیونگ
الگوی نفس کشیدنم بهم ریخته بود
از شدت درد داشتم می مردم ، بدنم کاملا بی حس شده بود و نمی دونستم که دارم زور می زنم یا نه ، فقط توی همون حالت مونده بودم و سعی می کردم تغییری ایجاد نکنم تا اتفاقی نیوفته
یهو کل بدنم سبک شد و قفسه سینم آزاد
چنتا نفس عمیق بزرگ کشیدم و همه چیز تاریک شد
دماغم به خارش افتاد
کمی چشمامو باز کردم که یه تم صورتی بامزه به چشمم خورد
چشمامو کامل باز کردم و اطرافم و نگاه کردم
تهیونگ با دخترمون توی بغلش هی چپ و راست میرفتم
با صدای خوابالود و خش داری گفتم
+ تهیونگ
برگشت سمتم
لبخندی که داشت یهو کل خستگیو از تنم بیرون کشید
بچهی خوشگلی رو گذاشت توی بغلم
چشماش بسته بود ، روی گونه سرخش بوسه ایی زدم
بوسه ایی روی پیشونیم زد
بابایی با مامانی سلام کن
لبخندی زدم و به تهیونگ نگاه کردم
- عاشقم خوشگلم ، قطره ایی از چشمش چکید و به لبای خندونش رسید
+ تهیونگااا چیشده ، اینطوری نکنن
- اه نزدیک بود جفتتونو از دست بدم ، تو بودی که تمام دنیایی که داشتمو و العان دارمو نجات دادی
یهو بچه جیغ بلندی کشید و زد زیر گریه
مادر تهیونگ اومد داخل
- اوهه به هوش اومدی دخترم
تهیونگ دوباره بوسه ایی به سرم زد و رفت بیرون
- خب دخترم وقتشه به بچه شیر بدی بیا کمکت کنم
_______________________________________
داداداداممم ❤️
الگوی نفس کشیدنم بهم ریخته بود
از شدت درد داشتم می مردم ، بدنم کاملا بی حس شده بود و نمی دونستم که دارم زور می زنم یا نه ، فقط توی همون حالت مونده بودم و سعی می کردم تغییری ایجاد نکنم تا اتفاقی نیوفته
یهو کل بدنم سبک شد و قفسه سینم آزاد
چنتا نفس عمیق بزرگ کشیدم و همه چیز تاریک شد
دماغم به خارش افتاد
کمی چشمامو باز کردم که یه تم صورتی بامزه به چشمم خورد
چشمامو کامل باز کردم و اطرافم و نگاه کردم
تهیونگ با دخترمون توی بغلش هی چپ و راست میرفتم
با صدای خوابالود و خش داری گفتم
+ تهیونگ
برگشت سمتم
لبخندی که داشت یهو کل خستگیو از تنم بیرون کشید
بچهی خوشگلی رو گذاشت توی بغلم
چشماش بسته بود ، روی گونه سرخش بوسه ایی زدم
بوسه ایی روی پیشونیم زد
بابایی با مامانی سلام کن
لبخندی زدم و به تهیونگ نگاه کردم
- عاشقم خوشگلم ، قطره ایی از چشمش چکید و به لبای خندونش رسید
+ تهیونگااا چیشده ، اینطوری نکنن
- اه نزدیک بود جفتتونو از دست بدم ، تو بودی که تمام دنیایی که داشتمو و العان دارمو نجات دادی
یهو بچه جیغ بلندی کشید و زد زیر گریه
مادر تهیونگ اومد داخل
- اوهه به هوش اومدی دخترم
تهیونگ دوباره بوسه ایی به سرم زد و رفت بیرون
- خب دخترم وقتشه به بچه شیر بدی بیا کمکت کنم
_______________________________________
داداداداممم ❤️
۳.۹k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.