P51
P51
توی فیلما یا سریالا دیدید که شخصیت اصلی زیر بارون با چتر ایستاده و یهو یه صحنه میبینه و شوکه میشه و چترش میوفته و زیر بارون خیس میشه ؟
حالا دخترک تنهایی رو تصور کنید که با اینکه چتر خیس و پر از آبش توی چند قدمیش افتاده بازم زیر بارون آروم آروم راه میره و خیس خیس شده.
کلا عده ی کمی هستن که بارون رو دوست ندارن: اونایی که خاطره ی بدی ازش دارن. ولی بیاین قبول کنیم بیشتر از ۹۰ درصدمون عاشق بارونیم. حتی اگر غمگین ترین اتفاق هم برات بیوفته برات ، بارون میتونه اشکات و ناراحتی هاتو پاک کنه و طراوت و تازگی رو به تو هدیه بده. اگه دلت گرفته میتونی به قطرات بارون نگاه کنی ، پاکی قطرات آب ناراحتی رو از بین میبره. اگه سرت درد میکنه یا همش فک میکنی کافیه به صدای قطرات آب گوش بدی. اون وقته که آرامش مثل یک چاه تورو میبلعه. خلاصه که بارون میتونه توی شرایط خیلی سخت مسکن درد های ما باشه. همه اینارو گفتم که هرچقدرم بارون آرامش بخش بود حال الیزا خوب نشد. ساعت شش بعد از ظهر به خونه رسید و در و باز کرد. وقتی یادش اومد خونه خالیه یه ذره حالش خوب شد. اگه مادر و مادربزرگش خونه بودن الان تحت بازجویی بود.به اتاقش رفت و لباساشو عوض کرد و پشت پیانوش نشست: چی بزنم ؟
از پنجره به بیرون نگاه کرد : سونات مهتاب..
اینقد پیانو زد که نفهمید مادرش داره نگاهش میکنه : مامانننننن ترسیدم.
نفس نفس میزد. تازه متوجه حضور مادرش شده بود. دستشو رو سینش گذاشته بود. نفسی تازه کرد و گفت: کی اومدی ؟
& یه چند دقیقه ای میشه..
_ یه سرفه ای چیزی بکن آدم می ترسه خب.
چشمکی زد و گفت : چشم حتما فرمانده.
نگاهی به چهره ی خسته و ناراحت دخترش انداخت گفت: خوبی؟
دختر پشت پیانوش بود و دنبال یه آهنگ بود: خوبم.
مامانش به سمتش رفت و فک الیزا رو گرفت: خسته ای....
_ نه خوبم.
کنارش نشست و گفت: منو گول نزن. من مامانتم. خسته ای ، نه آدمی که خستس. تو قلبت خستس. انگار یه دردی سالها آزارت داده .
_ گفتم خوبم مامان. مامان میگم چون بقیه نیست میشه امشب خودم و خودت بریم پیتزا بخوریم؟
ببخشید این پارت بیشتر توصیف بود🙏💖
توی فیلما یا سریالا دیدید که شخصیت اصلی زیر بارون با چتر ایستاده و یهو یه صحنه میبینه و شوکه میشه و چترش میوفته و زیر بارون خیس میشه ؟
حالا دخترک تنهایی رو تصور کنید که با اینکه چتر خیس و پر از آبش توی چند قدمیش افتاده بازم زیر بارون آروم آروم راه میره و خیس خیس شده.
کلا عده ی کمی هستن که بارون رو دوست ندارن: اونایی که خاطره ی بدی ازش دارن. ولی بیاین قبول کنیم بیشتر از ۹۰ درصدمون عاشق بارونیم. حتی اگر غمگین ترین اتفاق هم برات بیوفته برات ، بارون میتونه اشکات و ناراحتی هاتو پاک کنه و طراوت و تازگی رو به تو هدیه بده. اگه دلت گرفته میتونی به قطرات بارون نگاه کنی ، پاکی قطرات آب ناراحتی رو از بین میبره. اگه سرت درد میکنه یا همش فک میکنی کافیه به صدای قطرات آب گوش بدی. اون وقته که آرامش مثل یک چاه تورو میبلعه. خلاصه که بارون میتونه توی شرایط خیلی سخت مسکن درد های ما باشه. همه اینارو گفتم که هرچقدرم بارون آرامش بخش بود حال الیزا خوب نشد. ساعت شش بعد از ظهر به خونه رسید و در و باز کرد. وقتی یادش اومد خونه خالیه یه ذره حالش خوب شد. اگه مادر و مادربزرگش خونه بودن الان تحت بازجویی بود.به اتاقش رفت و لباساشو عوض کرد و پشت پیانوش نشست: چی بزنم ؟
از پنجره به بیرون نگاه کرد : سونات مهتاب..
اینقد پیانو زد که نفهمید مادرش داره نگاهش میکنه : مامانننننن ترسیدم.
نفس نفس میزد. تازه متوجه حضور مادرش شده بود. دستشو رو سینش گذاشته بود. نفسی تازه کرد و گفت: کی اومدی ؟
& یه چند دقیقه ای میشه..
_ یه سرفه ای چیزی بکن آدم می ترسه خب.
چشمکی زد و گفت : چشم حتما فرمانده.
نگاهی به چهره ی خسته و ناراحت دخترش انداخت گفت: خوبی؟
دختر پشت پیانوش بود و دنبال یه آهنگ بود: خوبم.
مامانش به سمتش رفت و فک الیزا رو گرفت: خسته ای....
_ نه خوبم.
کنارش نشست و گفت: منو گول نزن. من مامانتم. خسته ای ، نه آدمی که خستس. تو قلبت خستس. انگار یه دردی سالها آزارت داده .
_ گفتم خوبم مامان. مامان میگم چون بقیه نیست میشه امشب خودم و خودت بریم پیتزا بخوریم؟
ببخشید این پارت بیشتر توصیف بود🙏💖
۹.۱k
۰۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.