part 28
تهیونگ با نفس عمیقی که کشید،دود سیگارشو بیرون داد و در آخر سیگاری که چیزی ازش نمونده بود رو زیر پاهاش له کرد_چرا بهش اهمیت میدی؟فقط فراموشش کن
جونگکوک تکیهش رو از دیوار گرفت_یعنی چی؟من باید بدونم چرا یه همچین کاری کرده یا نه؟
روبهروی تهیونگ ایستاد و ادامه داد_چرا ازم مخفی میکنی؟
_فقط نمیخوام ناراحت شی...ولی حالا که میخوای بدونی باید بگم دلیل مسخرش اینه که ازم خوشش میاد
چشمای جونگکوک رنگ تعجب گرفت_جیمین تو رو دوست داره؟!
تهیونگ همونطور که به دیوار تکیه داده بود سر تکون داد_هوم
جونگکوک چند بار سر تکون داد_تو چرا دوسش نداری؟
ابروهای تهیونگ بالا پرید_چون تو رو دوست دارم
_خب قبل از اینکه منو ببینی چی؟
_شاید چون قرار بود تو رو دوست داشته باشم
جونگکوک سر تکون داد و تهیونگ با لبخندی جونگکوک رو بغل کرد.جونگکوک با گرفتن حس خوبی،دستاش رو دور کمر تهیونگ حلقه کرد و سرشو روی شونش گذاشت.بوی سیگارش رو از روی لباسش استشمام کرد و با نوازش شدن موهاش پلکاش روی هم افتادن.
وقتی از هم جدا شدن تهیونگ بوسهای به گونهی جونگکوک زد که باعث تند شدن ضربان قلبش شد.
_قرار نیست انقدر پیش دوست پسرت خجالتی باشی
جونگکوک به چشماش نگاه کرد_دوست...پسر؟!
تهیونگ لاله گوش جونگکوک رو نوازش کرد_اوهوم...من دوست پسرتم
لبهای جونگکوک به لبخندی باز شد و با خجالت چشماشو پایین انداخت.تهیونگ کمی خم شد و خال زیر لب کوک رو آروم بوسید_فقط هرچی میخوای بهم بگو...هرچی که بود باشه؟
جونگکوک سر تکون داد و با تردید دستای تهیونگو گرفت.به دستای توی هم قفلشدشون خیره شد و بعد از اینکه چشماشو بالا اورد،بوسهای به لبش زد که باعث درخشیدن چشمای تهیونگ شد.
متوجه تغییری توی چشمای تهیونگ شده بود؛با اینکه همیشه و توی هر موقعیتی چشماش نافذ بودن اما به اون مثل بقیه نگاه نمیکردن،به ترسناکی اوایل نبود و توشون عشق دیده میشد! و این بیشتر از هرچیزی قلب جونگکوکو گرم میکرد!
جونگکوک تکیهش رو از دیوار گرفت_یعنی چی؟من باید بدونم چرا یه همچین کاری کرده یا نه؟
روبهروی تهیونگ ایستاد و ادامه داد_چرا ازم مخفی میکنی؟
_فقط نمیخوام ناراحت شی...ولی حالا که میخوای بدونی باید بگم دلیل مسخرش اینه که ازم خوشش میاد
چشمای جونگکوک رنگ تعجب گرفت_جیمین تو رو دوست داره؟!
تهیونگ همونطور که به دیوار تکیه داده بود سر تکون داد_هوم
جونگکوک چند بار سر تکون داد_تو چرا دوسش نداری؟
ابروهای تهیونگ بالا پرید_چون تو رو دوست دارم
_خب قبل از اینکه منو ببینی چی؟
_شاید چون قرار بود تو رو دوست داشته باشم
جونگکوک سر تکون داد و تهیونگ با لبخندی جونگکوک رو بغل کرد.جونگکوک با گرفتن حس خوبی،دستاش رو دور کمر تهیونگ حلقه کرد و سرشو روی شونش گذاشت.بوی سیگارش رو از روی لباسش استشمام کرد و با نوازش شدن موهاش پلکاش روی هم افتادن.
وقتی از هم جدا شدن تهیونگ بوسهای به گونهی جونگکوک زد که باعث تند شدن ضربان قلبش شد.
_قرار نیست انقدر پیش دوست پسرت خجالتی باشی
جونگکوک به چشماش نگاه کرد_دوست...پسر؟!
تهیونگ لاله گوش جونگکوک رو نوازش کرد_اوهوم...من دوست پسرتم
لبهای جونگکوک به لبخندی باز شد و با خجالت چشماشو پایین انداخت.تهیونگ کمی خم شد و خال زیر لب کوک رو آروم بوسید_فقط هرچی میخوای بهم بگو...هرچی که بود باشه؟
جونگکوک سر تکون داد و با تردید دستای تهیونگو گرفت.به دستای توی هم قفلشدشون خیره شد و بعد از اینکه چشماشو بالا اورد،بوسهای به لبش زد که باعث درخشیدن چشمای تهیونگ شد.
متوجه تغییری توی چشمای تهیونگ شده بود؛با اینکه همیشه و توی هر موقعیتی چشماش نافذ بودن اما به اون مثل بقیه نگاه نمیکردن،به ترسناکی اوایل نبود و توشون عشق دیده میشد! و این بیشتر از هرچیزی قلب جونگکوکو گرم میکرد!
۱۹۷
۰۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.