𝑷𝒂𝒓𝒕¹²
عشق زیبا (𝚜𝚌𝚑𝚘𝚗𝚎 𝙻𝚒𝚎𝚋𝚎) 𝑷𝒂𝒓𝒕¹²
این قسمت مثبت ۱۸ جنبه نداری نخون گزارشم نده واگرنه ولتون نمیکنم
از زبان هه جی :
میخواستم حرفم رو بزنم که کوک بغلم کرد برد سمت اتاق
¥ کوک بزارم زمین ÷ نمیشه تحریک شدم ¥ اولین بارمه یواش ترو خدا ÷ اوکی بیبی گرل خوبی پاشی منم ددی خوبی هستم . انداختم رو تخت و لباسشو در اورد و روم خیمه زد به لبام حمله ور شد همراش کردم نفس کم آوردیم و دوباره شروع کردیم به بوسیدن رفت سمت گردنم همینطور لباسم هم در میاورد کامل لخت شده بودیم . همدیگر می بوسیدیم که یه چیزی پایین تنم حس کردم اولش آروم میرفت بعد تند شد ¥ آهههه..... کوک بیشتر ÷ کمرم درد گرفت ولی حال میده . جامون رو عوض کردیم و من روش بالا و پایین میکردم
÷ آهههه بیبی خعلی خوبی ولی من میخوام جای تو باشم . بوسم میکرد و محکم توم میکوبوند...... بوسم کرد و پتو روم کشید و پیشم خوابید.....
از زبان ا/ت
خوابم نمی برد جیمین خواب بود حوصله سر رفته بود هیع با موهای جیمین ور میرفتم با تعجب بلند شد گفت: _ چی شده ها چیزیت شده + نه _ پس چرا نمیزاری بخوابم + خوابم نمیاد _ بیا بغل خودم . رفتم بغلش یک ثانیه ای خوابم برد ..........
یک هفته بعد: امروز قرار بود به مامان و باباهامون بگیم. آماده شدم که بریم خونه ی ما رسیدیم به مامان و بابا سلام کردیم و شروع کردیم صحبت کردن . جیمین گفت : _ خب ما امروز به این دلیل اومدیم که من دختر شما رو دوست دارم اگر شما اجازه بدین ما با هم باشیم بابا: من راضیم فقط باید خوب مواظبش باشی مامان: حرف بابات رو تایید میکنم باید خوب ازش مراقبت کنی دختر شیطونی . _ بله مادر تو شیطونی کردن حرف نداره . نگاهی به جبمین کردم و همگی خندیدم . شب شده بود برگشتیم با خوشحالی دوتایی تو بغل هم بودیم زنگ زدم هه جی : الو هی جی چطوری؟ ¥ الو ت خوبی گفتین مامان بابات قبول کردن + از اون چیزی که فکر میکردم آسون بود ¥ خوبه + مامان و بابای تو چی گفتن ¥ کوک با یه حرفش تایید پدر و مادرم رو گرفت + پس مبارکههههه ¥ خب فعلا + بای عشقم ¥ گود بای
رسیدیم خونه تو بغل جیمین بودم گذاشتم رو مبل گفت: _ پس خانم خودم شدی + ارع تو هم مرد من شدی . _ خوبه نمیخای هنوز تو رابطه باشیم + عرررر پریودم _ خداااا این شانس منه + پریودیم فردا تموم میشه ولی خب فردا مگه قرار نبود بریم پبک نیک _ اوهوم پس بریم بخوابیم که کلی کار داریم قرار فردا با بچه ها کلی خوشگذرونیم.........
لایک و کامنت یادت نره
این قسمت مثبت ۱۸ جنبه نداری نخون گزارشم نده واگرنه ولتون نمیکنم
از زبان هه جی :
میخواستم حرفم رو بزنم که کوک بغلم کرد برد سمت اتاق
¥ کوک بزارم زمین ÷ نمیشه تحریک شدم ¥ اولین بارمه یواش ترو خدا ÷ اوکی بیبی گرل خوبی پاشی منم ددی خوبی هستم . انداختم رو تخت و لباسشو در اورد و روم خیمه زد به لبام حمله ور شد همراش کردم نفس کم آوردیم و دوباره شروع کردیم به بوسیدن رفت سمت گردنم همینطور لباسم هم در میاورد کامل لخت شده بودیم . همدیگر می بوسیدیم که یه چیزی پایین تنم حس کردم اولش آروم میرفت بعد تند شد ¥ آهههه..... کوک بیشتر ÷ کمرم درد گرفت ولی حال میده . جامون رو عوض کردیم و من روش بالا و پایین میکردم
÷ آهههه بیبی خعلی خوبی ولی من میخوام جای تو باشم . بوسم میکرد و محکم توم میکوبوند...... بوسم کرد و پتو روم کشید و پیشم خوابید.....
از زبان ا/ت
خوابم نمی برد جیمین خواب بود حوصله سر رفته بود هیع با موهای جیمین ور میرفتم با تعجب بلند شد گفت: _ چی شده ها چیزیت شده + نه _ پس چرا نمیزاری بخوابم + خوابم نمیاد _ بیا بغل خودم . رفتم بغلش یک ثانیه ای خوابم برد ..........
یک هفته بعد: امروز قرار بود به مامان و باباهامون بگیم. آماده شدم که بریم خونه ی ما رسیدیم به مامان و بابا سلام کردیم و شروع کردیم صحبت کردن . جیمین گفت : _ خب ما امروز به این دلیل اومدیم که من دختر شما رو دوست دارم اگر شما اجازه بدین ما با هم باشیم بابا: من راضیم فقط باید خوب مواظبش باشی مامان: حرف بابات رو تایید میکنم باید خوب ازش مراقبت کنی دختر شیطونی . _ بله مادر تو شیطونی کردن حرف نداره . نگاهی به جبمین کردم و همگی خندیدم . شب شده بود برگشتیم با خوشحالی دوتایی تو بغل هم بودیم زنگ زدم هه جی : الو هی جی چطوری؟ ¥ الو ت خوبی گفتین مامان بابات قبول کردن + از اون چیزی که فکر میکردم آسون بود ¥ خوبه + مامان و بابای تو چی گفتن ¥ کوک با یه حرفش تایید پدر و مادرم رو گرفت + پس مبارکههههه ¥ خب فعلا + بای عشقم ¥ گود بای
رسیدیم خونه تو بغل جیمین بودم گذاشتم رو مبل گفت: _ پس خانم خودم شدی + ارع تو هم مرد من شدی . _ خوبه نمیخای هنوز تو رابطه باشیم + عرررر پریودم _ خداااا این شانس منه + پریودیم فردا تموم میشه ولی خب فردا مگه قرار نبود بریم پبک نیک _ اوهوم پس بریم بخوابیم که کلی کار داریم قرار فردا با بچه ها کلی خوشگذرونیم.........
لایک و کامنت یادت نره
۲۲.۵k
۲۶ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.