maybe love
آروم به خروج شدن مرد نگاهی کرد دیگه جونی واسش نمونده بود تا الان مرد هر طوری خواسته بود ازش استفاده کرده بود آروم ل.ب زد
ک.کمک
ولی دیگه ذهنش یاری نکرد و همونجا بی.هوش شد مرد مستقیم به سمتش رفت و پسر کوچیک و در آغ.وش.ش گرفت و آروم تو گوش پسرک گفت
_پسره احمق ...
مرد آروم و با دقت پسرک و حمل میکرد جوری که انگار پسرک یه جواهر با ارزشه ولی مگه ارزشی داشت؟زمانی که خودش داشت روح پسر و سلاخی میکرد.... اینهمه مراقبت چه فایده ای داشت؟؟ پسرک خیلی آروم چشماشو باز کرد توی هوا معلق بود ولی با یاد آوری اون لحظات لحظه ای که تنها عشق زندگیش برادرش و کشت و لحظه مرگ تنها برادرش دوباره چشماشو بست و به خواب رفت ...
مرد با دیدن چشمای غمگین پسرک لحظه ای ایستاد سی.نش داشت ف.شرده میشد اون قلبش بود چیزی که تا الان باعث شده بود پسر و نکشه ... مرد واقعا قلبشو به این پسر باخته بود؟؟اون جلوی چشمای معشوقش یکیو کشته بود.... مگه امکان داشت لوفی دوباره به اون دل ببنده؟
#سناریو#وانشات#تک_پارتی#لوفی#زورو#یائویی
ک.کمک
ولی دیگه ذهنش یاری نکرد و همونجا بی.هوش شد مرد مستقیم به سمتش رفت و پسر کوچیک و در آغ.وش.ش گرفت و آروم تو گوش پسرک گفت
_پسره احمق ...
مرد آروم و با دقت پسرک و حمل میکرد جوری که انگار پسرک یه جواهر با ارزشه ولی مگه ارزشی داشت؟زمانی که خودش داشت روح پسر و سلاخی میکرد.... اینهمه مراقبت چه فایده ای داشت؟؟ پسرک خیلی آروم چشماشو باز کرد توی هوا معلق بود ولی با یاد آوری اون لحظات لحظه ای که تنها عشق زندگیش برادرش و کشت و لحظه مرگ تنها برادرش دوباره چشماشو بست و به خواب رفت ...
مرد با دیدن چشمای غمگین پسرک لحظه ای ایستاد سی.نش داشت ف.شرده میشد اون قلبش بود چیزی که تا الان باعث شده بود پسر و نکشه ... مرد واقعا قلبشو به این پسر باخته بود؟؟اون جلوی چشمای معشوقش یکیو کشته بود.... مگه امکان داشت لوفی دوباره به اون دل ببنده؟
#سناریو#وانشات#تک_پارتی#لوفی#زورو#یائویی
۳۸۹
۱۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.