عشق سفید پارت ۹
عشق سفید پارت ۹
رفتن سوار اتوبوس شدن... شوگا نشست کنار پنجره که یونا اومد پیشش با عشوه نشست شوگا هم عصبانی شد بلند شد رفت نشست پیش ا.ت
_: سلام
+: سلام
_: چی گوش میدی؟(هندزفری گذاشته بود گوشش)
+: میخوای گوش کنی؟
_: اوهوم
ا.ت یکیشم گذاشت گوش شوگا و کل راه آهنگ گوش دادن تا اینکه رسیدن
معلم : خب بچه ها واسه همتون هم اتاقی انتخاب کردیم ... سویونگ تو با یونا
×: ایشششش با اینننن
*: اه من باید با اوپام میبودم
معلم: ا.ت با شوگا
شوگا تو دلش: یسسس
و همه رو گفت
معلم: ساعت ۳ بیاین واسه نهار بعدش میریم جنگل واسه بازی دیر نکنین ها... حالا هم برین اتاقاتون استراحت کنین
ا.ت و شوگا رفتن اتاق شون
+: من این تخت کنار پنجره رو میخوام
_: اوکی
+: ساعت یکه من میرم یه دوش بگیرم بعد یکم بخوابم بعد بریم
_: اوکی تو برو منم بعد تو میرم
ا.ت رفت یه دوش ۱۰ مینی گرفت لباسش رو پوشید [اسلاید دوم ]و اومد بیرون
_: منم برم
شوگا هم رفت یه دوش ۱۰ مینی گرفت و لباسش رو پوشید اومد بیرون که دید ا.ت خوابه ... اونم رفت تو تخت خودش خوابید
ساعت ۳ و ۱۰ دقیقه بود که صدای در اومد
+: چه خبره(خابالو)
_: نمیدونم (خابالو)
رفتن درو باز کردن که سویونگ بود
×: ا.تتتت دبر منتظره بیاین نهار دیگههه
+: مگه ساعت چنده؟
×: ۳ و ۱۰ دقیقه با اجازت
_: چه زود ۳ شددد
×: دو تا خابالو افتاد کنار هم ... بدویین
+: اوکی
ا.ت تو ۵ دقیقه یه آرایش کرد و رفتن پایین
نهار رو خوردن و تموم شد
معلم: خب بچه ها میریم جنگل
رفتن جنگل
معلم: بچه ها یه مسابفه هست مسابقه تعادل ... دو نفر روی این میله وایمیستن یکی این سر میله یکی اون سر میله و هم گروهی تون هم نباید باشه هن گروهی تون هم همون هم اتاقی تون هست... خب اول ا.ت و یونا بیان
+: باز این دختره
معلم: وایسین رو میله... هرکی از میله بیوفته باخته
ا.ت و یونا رفتن رو میله وایسادن ... و ا.ت عمدا میله رو تکون میداد و با پوزخند نگاش میکرد که یونا هم داشت تعادلش رو از دست میداد
+: اگر نمیتونه تعادلت رو حفط کنی بهتره تسلیم شی چون اگه بیوفتی دردت میگیره (پوزخند )
*: نمیخواد تو نگران من باشی ... تو به فکر خودت باش
که یونا افتاد زمین
معلم: خب ا.ت برنده س
+: (پوزخند)
_: آفرین ... بزن قدش
شرطا نرسید ولی خب گذاشتم✨️
رفتن سوار اتوبوس شدن... شوگا نشست کنار پنجره که یونا اومد پیشش با عشوه نشست شوگا هم عصبانی شد بلند شد رفت نشست پیش ا.ت
_: سلام
+: سلام
_: چی گوش میدی؟(هندزفری گذاشته بود گوشش)
+: میخوای گوش کنی؟
_: اوهوم
ا.ت یکیشم گذاشت گوش شوگا و کل راه آهنگ گوش دادن تا اینکه رسیدن
معلم : خب بچه ها واسه همتون هم اتاقی انتخاب کردیم ... سویونگ تو با یونا
×: ایشششش با اینننن
*: اه من باید با اوپام میبودم
معلم: ا.ت با شوگا
شوگا تو دلش: یسسس
و همه رو گفت
معلم: ساعت ۳ بیاین واسه نهار بعدش میریم جنگل واسه بازی دیر نکنین ها... حالا هم برین اتاقاتون استراحت کنین
ا.ت و شوگا رفتن اتاق شون
+: من این تخت کنار پنجره رو میخوام
_: اوکی
+: ساعت یکه من میرم یه دوش بگیرم بعد یکم بخوابم بعد بریم
_: اوکی تو برو منم بعد تو میرم
ا.ت رفت یه دوش ۱۰ مینی گرفت لباسش رو پوشید [اسلاید دوم ]و اومد بیرون
_: منم برم
شوگا هم رفت یه دوش ۱۰ مینی گرفت و لباسش رو پوشید اومد بیرون که دید ا.ت خوابه ... اونم رفت تو تخت خودش خوابید
ساعت ۳ و ۱۰ دقیقه بود که صدای در اومد
+: چه خبره(خابالو)
_: نمیدونم (خابالو)
رفتن درو باز کردن که سویونگ بود
×: ا.تتتت دبر منتظره بیاین نهار دیگههه
+: مگه ساعت چنده؟
×: ۳ و ۱۰ دقیقه با اجازت
_: چه زود ۳ شددد
×: دو تا خابالو افتاد کنار هم ... بدویین
+: اوکی
ا.ت تو ۵ دقیقه یه آرایش کرد و رفتن پایین
نهار رو خوردن و تموم شد
معلم: خب بچه ها میریم جنگل
رفتن جنگل
معلم: بچه ها یه مسابفه هست مسابقه تعادل ... دو نفر روی این میله وایمیستن یکی این سر میله یکی اون سر میله و هم گروهی تون هم نباید باشه هن گروهی تون هم همون هم اتاقی تون هست... خب اول ا.ت و یونا بیان
+: باز این دختره
معلم: وایسین رو میله... هرکی از میله بیوفته باخته
ا.ت و یونا رفتن رو میله وایسادن ... و ا.ت عمدا میله رو تکون میداد و با پوزخند نگاش میکرد که یونا هم داشت تعادلش رو از دست میداد
+: اگر نمیتونه تعادلت رو حفط کنی بهتره تسلیم شی چون اگه بیوفتی دردت میگیره (پوزخند )
*: نمیخواد تو نگران من باشی ... تو به فکر خودت باش
که یونا افتاد زمین
معلم: خب ا.ت برنده س
+: (پوزخند)
_: آفرین ... بزن قدش
شرطا نرسید ولی خب گذاشتم✨️
۱۲.۵k
۲۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.