پارت۶۰۲
پارت۶۰۲
رمانMAM
به قلم م.ا
کپی و نشر رمان حتی با ذکر نام نویسنده حرام میباشد...
_درد نداره بی حسی میزنه ...
ارمیتا:ملی یه تتو کوچیکه دیگه انقدر دنگ فنگ نداره...
ملیکا:نموخام...
مبینا:ملی مثل بچه دو ساله ای...امیر بگو بیاد طرف ...
امیر:اوکی...
ملیکا:بچه ها من میرم یه دوری این اطراف بزنم بیام...
ملی پاشد...امیر سریع دستشو گرفت نشوند کنارش باز...
امیر:یکی پاشه درو قفل کنه...
_/عه امیر این کارا یعنی چی ...فرار که نمیکنم
ارمیتا بلند شد رفت سمت در...
_این الکترونیکه که...بلد نیستم...
امیر_/دکمه ای سمت راست مشکیه رو نگه دار...
_خب
_/به ترتیب بزن ۳ . ۷ . ۹ .۴ . ۱
_زدم رنگ در قرمز شد که...
_/قفل شد مراقب باش دست نزنی به در...برق میگیرتت...
رمانMAM
به قلم م.ا
کپی و نشر رمان حتی با ذکر نام نویسنده حرام میباشد...
_درد نداره بی حسی میزنه ...
ارمیتا:ملی یه تتو کوچیکه دیگه انقدر دنگ فنگ نداره...
ملیکا:نموخام...
مبینا:ملی مثل بچه دو ساله ای...امیر بگو بیاد طرف ...
امیر:اوکی...
ملیکا:بچه ها من میرم یه دوری این اطراف بزنم بیام...
ملی پاشد...امیر سریع دستشو گرفت نشوند کنارش باز...
امیر:یکی پاشه درو قفل کنه...
_/عه امیر این کارا یعنی چی ...فرار که نمیکنم
ارمیتا بلند شد رفت سمت در...
_این الکترونیکه که...بلد نیستم...
امیر_/دکمه ای سمت راست مشکیه رو نگه دار...
_خب
_/به ترتیب بزن ۳ . ۷ . ۹ .۴ . ۱
_زدم رنگ در قرمز شد که...
_/قفل شد مراقب باش دست نزنی به در...برق میگیرتت...
۲.۶k
۱۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.