پرستار بچم پارت ۴۵
کوک:آره لوله آب ترکیده
ات:چیییییی
میا:پوف نمیدونم چجوری
کوک:بهتره یه هتل بگیریم میا
میا:فکر خوبیه
ات:میتونید بیاید خونه من
میا:نه مزاحم شما نمیشیم
ات:نه اصلا من و جیمین یه خونه جنگلی داریم میتونیم بریم اونجا
میا: ام باشه پس کوک بریم؟
کوک:اوکی سوار ماشین شید
ات:خودم میرونم
+سوار ماشین شدیم جونگکوک جلو نشست پوف حالا نمیشد بری عقب ماشینو روشن کردم و سمت ویلا حرکت کردم.
...........................................................
+بالاخره رسیدیم یکم شونه هامو ماساژ دادم و درد باز کردم و رفتیم داخل
میا:اینجا خیلی خوشگله
ات:اوم ممنون
میا:چند خوابس؟
ات: دوتا خواب داره یکی شو شما و جانگکوک شی بخوابید یکی شم من و داداشم
جیمین:فکر خوبیه
کوک:خیلی*عصبی*
جیهو:پس من چی؟*بغض*
ات:شما هم پیش پدر و مادرت بخواب
جیهو:باشه
+غذا رو آماده کردم و رفتم کنار آبشاری که نزدیک ویلا بود(گذاشتم) اینجا رو خیلی دوست داشتم واقعا کنار اینا بودن اذیتم میکنه نشستم روی سنگ و داشتم فکر میکردم که یه نفر کنارم نشست جیهو بود
جیهو:اونی؟
ات:بله ؟
جیهو:از دست من ناراحتی؟
ات:دلیلی نمیبینم که ناراحت باشم
جیهو:آخه خیلی باهام سلدی*بغض*
ات:من جوری که باید رفتار کنم میکنم
جیهو:دیگه دوسم نداری؟*گریه*
ات:هیش چرا گریه میکنی؟
جیهو:آخه هق مامانی اصلا رفتارش مث اوما ها نیس هق بهم توجه نمیکنه من هق دوسش ندارم میشه هق تو دوسم داشته باشی؟*گریه شدید*
ات:هیس جیهو معلومه که دوستت دارم فقد بخاطر خانوادت نمیتونم زیاد نزدیکت بشن دیگه که پرستار نیستم خدمتکار خونم
جیهو:هق دلم نمیقاد میقام تو مامانم باجی*گریه*
ات:خب برو داخل منم الان میام باشه؟
جیهو:هق باجه
+ بیخیالش شدم چون کاری نمیتونستم توی افکارم غرق شدم که دستی روی شونه هام احساس کردم دستای جیمین بودن داشت شونم ماساژ میداد
جیمین:چی ذهنت مشغول کرده؟
ات:چیییییی
میا:پوف نمیدونم چجوری
کوک:بهتره یه هتل بگیریم میا
میا:فکر خوبیه
ات:میتونید بیاید خونه من
میا:نه مزاحم شما نمیشیم
ات:نه اصلا من و جیمین یه خونه جنگلی داریم میتونیم بریم اونجا
میا: ام باشه پس کوک بریم؟
کوک:اوکی سوار ماشین شید
ات:خودم میرونم
+سوار ماشین شدیم جونگکوک جلو نشست پوف حالا نمیشد بری عقب ماشینو روشن کردم و سمت ویلا حرکت کردم.
...........................................................
+بالاخره رسیدیم یکم شونه هامو ماساژ دادم و درد باز کردم و رفتیم داخل
میا:اینجا خیلی خوشگله
ات:اوم ممنون
میا:چند خوابس؟
ات: دوتا خواب داره یکی شو شما و جانگکوک شی بخوابید یکی شم من و داداشم
جیمین:فکر خوبیه
کوک:خیلی*عصبی*
جیهو:پس من چی؟*بغض*
ات:شما هم پیش پدر و مادرت بخواب
جیهو:باشه
+غذا رو آماده کردم و رفتم کنار آبشاری که نزدیک ویلا بود(گذاشتم) اینجا رو خیلی دوست داشتم واقعا کنار اینا بودن اذیتم میکنه نشستم روی سنگ و داشتم فکر میکردم که یه نفر کنارم نشست جیهو بود
جیهو:اونی؟
ات:بله ؟
جیهو:از دست من ناراحتی؟
ات:دلیلی نمیبینم که ناراحت باشم
جیهو:آخه خیلی باهام سلدی*بغض*
ات:من جوری که باید رفتار کنم میکنم
جیهو:دیگه دوسم نداری؟*گریه*
ات:هیش چرا گریه میکنی؟
جیهو:آخه هق مامانی اصلا رفتارش مث اوما ها نیس هق بهم توجه نمیکنه من هق دوسش ندارم میشه هق تو دوسم داشته باشی؟*گریه شدید*
ات:هیس جیهو معلومه که دوستت دارم فقد بخاطر خانوادت نمیتونم زیاد نزدیکت بشن دیگه که پرستار نیستم خدمتکار خونم
جیهو:هق دلم نمیقاد میقام تو مامانم باجی*گریه*
ات:خب برو داخل منم الان میام باشه؟
جیهو:هق باجه
+ بیخیالش شدم چون کاری نمیتونستم توی افکارم غرق شدم که دستی روی شونه هام احساس کردم دستای جیمین بودن داشت شونم ماساژ میداد
جیمین:چی ذهنت مشغول کرده؟
۲۶.۷k
۲۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.