کینه ایی🎧
کینه ایی🎧
part:⁵
رفتم نشستم پای تی وی که مهشاد اومد کنارم
_ببخشید خانوم برنامه هروزتون اینه که باید انجام بدید باید روزا روزی ۲ ساعت استراحت کنید کنار اقا ارسلان
داشتم زبونمو قورت میدادم که چقدر من بدبختم اخه واسه چی از چیزی که خوشم نمیاد ۵ دیقه دیگه اتفاق میوفته خدایی شانس منو باید سگ توش بشاشه از بسس کم شانس و خر مغزم
همینجوری که به مهشاد نگاه میکردم که بلند شدم و دستمو گرفت
لبخندی بهم زد منم یه نیشخنده کوتاه رو لبم نشست انگار قصر پادشاه بابا راه بیوفت بیا دیگه
بخاطر اینکه ناراحتش نکنم دستشو گرفتم که من تا لب اتاق برد
_خانم برید داخل اتاق لباساتونو در بیارید لباس ز.یر و ش.ر.ت و شلوارتونو در بیاریو کنار ارباب دراز بکشید الان که ساعت ۳ هست شما رو ساعت ۵ بیدار میکنم
داشتم حرص میخوردم رفتم داخل اتق و لختشدمروی تخت دراز کشیدم دعا دعا میکردم که ارسلان بلند نشه
که بیدار شد:/
کنارش دراز کشیدم که مهشاد پتو رو روم کشید
ارسلان منو رو به روی خودش کرد و دعا دعا میکردم که وار.دم نکنه چون مر.دو.نگ.یش بهم خیلی نزدیک بود
سی.نمو.به سی.نش زد
تعجب کرده بودم و عرقق کردع بودم
همینجور که فکرای بد میکردم خابم برد
غروب:🌥
ارسلان:
بلند شدم دیانا خیلی ناز خابیده بود و دلم نیومد بیدارش کنم
عرق کرده بود
مرد.نگ.یم خیلی بهش نزدیک بود
شاید ترس از این میکرد که صی.غش کنم
اگه بفهمه امروز صی.غه نامه درست میشه چکار میکنه یعنی
فکر میکردم و فکر میکردم کهدبیدار شد
_سلام کی بیدار شدی
_۱۰ دیقه پیش خانوم کوچولو
_نگو کوچولو
_بش دیگه نمیگم
یه نگاه به زیر پتو انداختم
مردون.گیش هنوز بهم نزدیک بود و دوباره عرق کردم
_بچه گرمته چرا عرق کردی
_هی...هی..چی
_دیانا درست حرف بزن
_خوب در...ست حرف ز..د...م دیگه
_من که میدونم چته
_چمه
_ت میترسی صی.غت کنم ولی نه بچه تا صی.غه نامه حاضر نشه من به تو نامحرم
هنوز تو شک بودم
همینجور که حرف میزد بیشتر میترسیدم
تهش قرار بود یکی از پشت تلمبه بزنه دیگه این چه الم شنگه اییه که تو در میاری دیانا
_ولی تو منو دیدی ارسلان
_صی.غت که نکردم بچه
_بش ولی برام مهم نی تهش یه بچه دار میشم دیگه
باورم نمیشد اوتی که همین الان داشت از عرق میمرد این حرفو بهم زد
ولی برام مهم نبود
من لذت خودمو میبرم
بلند شدم که دیدم رو تشک قرمزه
_دیانا پر.یو.دی
_نه بخدا
_ببین دیانا این یکی از قوانینیه که باید بهم بگی پر.یو.د شدی باید به منو مهشاد بگی
_شاید بخاطر اینکه استرس داشتم شدم
_از دیت تو پاشو یه سرویس برو
_بش
part:⁵
رفتم نشستم پای تی وی که مهشاد اومد کنارم
_ببخشید خانوم برنامه هروزتون اینه که باید انجام بدید باید روزا روزی ۲ ساعت استراحت کنید کنار اقا ارسلان
داشتم زبونمو قورت میدادم که چقدر من بدبختم اخه واسه چی از چیزی که خوشم نمیاد ۵ دیقه دیگه اتفاق میوفته خدایی شانس منو باید سگ توش بشاشه از بسس کم شانس و خر مغزم
همینجوری که به مهشاد نگاه میکردم که بلند شدم و دستمو گرفت
لبخندی بهم زد منم یه نیشخنده کوتاه رو لبم نشست انگار قصر پادشاه بابا راه بیوفت بیا دیگه
بخاطر اینکه ناراحتش نکنم دستشو گرفتم که من تا لب اتاق برد
_خانم برید داخل اتاق لباساتونو در بیارید لباس ز.یر و ش.ر.ت و شلوارتونو در بیاریو کنار ارباب دراز بکشید الان که ساعت ۳ هست شما رو ساعت ۵ بیدار میکنم
داشتم حرص میخوردم رفتم داخل اتق و لختشدمروی تخت دراز کشیدم دعا دعا میکردم که ارسلان بلند نشه
که بیدار شد:/
کنارش دراز کشیدم که مهشاد پتو رو روم کشید
ارسلان منو رو به روی خودش کرد و دعا دعا میکردم که وار.دم نکنه چون مر.دو.نگ.یش بهم خیلی نزدیک بود
سی.نمو.به سی.نش زد
تعجب کرده بودم و عرقق کردع بودم
همینجور که فکرای بد میکردم خابم برد
غروب:🌥
ارسلان:
بلند شدم دیانا خیلی ناز خابیده بود و دلم نیومد بیدارش کنم
عرق کرده بود
مرد.نگ.یم خیلی بهش نزدیک بود
شاید ترس از این میکرد که صی.غش کنم
اگه بفهمه امروز صی.غه نامه درست میشه چکار میکنه یعنی
فکر میکردم و فکر میکردم کهدبیدار شد
_سلام کی بیدار شدی
_۱۰ دیقه پیش خانوم کوچولو
_نگو کوچولو
_بش دیگه نمیگم
یه نگاه به زیر پتو انداختم
مردون.گیش هنوز بهم نزدیک بود و دوباره عرق کردم
_بچه گرمته چرا عرق کردی
_هی...هی..چی
_دیانا درست حرف بزن
_خوب در...ست حرف ز..د...م دیگه
_من که میدونم چته
_چمه
_ت میترسی صی.غت کنم ولی نه بچه تا صی.غه نامه حاضر نشه من به تو نامحرم
هنوز تو شک بودم
همینجور که حرف میزد بیشتر میترسیدم
تهش قرار بود یکی از پشت تلمبه بزنه دیگه این چه الم شنگه اییه که تو در میاری دیانا
_ولی تو منو دیدی ارسلان
_صی.غت که نکردم بچه
_بش ولی برام مهم نی تهش یه بچه دار میشم دیگه
باورم نمیشد اوتی که همین الان داشت از عرق میمرد این حرفو بهم زد
ولی برام مهم نبود
من لذت خودمو میبرم
بلند شدم که دیدم رو تشک قرمزه
_دیانا پر.یو.دی
_نه بخدا
_ببین دیانا این یکی از قوانینیه که باید بهم بگی پر.یو.د شدی باید به منو مهشاد بگی
_شاید بخاطر اینکه استرس داشتم شدم
_از دیت تو پاشو یه سرویس برو
_بش
۶.۰k
۰۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.