چند روزی بود باهام سرد شده بود صب کع میرفت تا ساعت ۳ و ۴
چند روزی بود باهام سرد شده بود صب کع میرفت تا ساعت ۳ و ۴ بیرون بود امروز کع میرفت انگار نع انگار منم اینجا آدمم تصمیم گرفتم فردا برم دنبالش.
امشب هم مث شبای قبل سپری کردم فردای اون روز.
از زبان ا.ت:
صب وقتی از در رفت بیرون سریع لباسم رو عوض کردم رفتم دنبالش رفت سر کارش ولی ساعت ۸ اومد بیرون تعجب کردم گفتم نکنع امشب میخواد زود بیاد داشتم تعقیبش میکردم کع یهو از خونه دور شد و رفت سمت یه هتل تعجب کردم رف داخل یه اتاق در اتاق یکم باز بود یه دختر رو دیدم پشمام ریخت یهو دیدم تهیونگ دارع لباساشو در میارع گریم گرفتع بود ولی نع....
ساعت پنج بود رفتم حموم بعد کع تهیونگ اومد رفتم یه لباس قرمز باز پوشیدم بعد یه آرایش غلیظ کردم رفتم بیرون اتاق تهیونگ یکم تعجب کرد بعد گفت:جایی میخوای بری؟
گفتم:ارع میخوام برم راستی اون حرفه بود دیگع نمیخوام بگم
ذهن تهیونگ:رفتم خونه ا.ت رو دیدم خیلی آرایشش غلیظ بود لباسم خیلی باز بود پرسیدم داری میری بیرون کع گف ارع عصبانی شدم بهش گفتم تو هیچ جا نمیری
از زبان ا.ت:
بهم گف هیچ جا نمیری بهش گفتم تو کع هر شب بیرونی منم کع نمیدونم کجای باهام هم سرد شدی حالا من میخوام یکم خوش باشم خستع شدم از این همع درد و بی توجهی بعد دستش رو زدم کنار سویچ پورشه قرمز رو برداشتم رفتم کلاب.
از زبان تهیونگ:
از حرف هایی کع میزد تعجب کردم بعد جینا بهم پیام داد؛همون دخترع کع وی باهاش داخل هتل بود؛
جینا بهم گف امشب یه پارتی بزرگ هس بیا بریم منم خونع تنها بودم پ تصمیم گرفتم برم بعد کع با جینا رفتیم تصمیم گرفتم کع به همع علام کنم من دیگع ا.ت رو دوس ندارم و فعلا با جینا در حال رابطه هسم و بعد جینا رو بوسیدم.
از زبان ا.ت:
داخل کلوب چن پسر هی داشتن اذیتم میکردن ولی پسشون میزدم یهو تهیونگ رو با اون دختر دیدم کع دارع دخترع رو میبوسع اشکام سرازیر شد بدو بدو به سمت بالا پشت بوم رفتم یه عالمه جمعیت پایین جمع شدع بودن.
از زبان تهیونگ:
سهو دیدم وانیا دوست ا.ت دارع میاد سمتم بهم یه سیلی زد و گف:بیا بیرون ا.ت رو ببین یهو برنامه ریخت رفتم بیرون ا.ت رو دیدم کع بالا پشت بوم دارع رقص باله میرع لبه لبه بود یهو داد زدم داری چه غلطی میکنی جواب داد برو با اون دختر خوش باش دلم برای خودم نمیسوزع فق دلم برای بچع تو شکمم میسوزع کع تا فهمید دارع میاد پیشمون پدرش از پیشمون رف.
از زبان خودم:
خودش رو پرت کرد و به خواب همیشگی رف بعد از اون تهیونگ فهمید جینا از طرف دشمناش بودع کف میخواستع زندگیش رو خراب کنع بعد اون تهیونگ دوماه بیشتر دووم نیاورد و اون هم به خواب همیشگی رف (زبونم لاش شع)
پایان
امشب هم مث شبای قبل سپری کردم فردای اون روز.
از زبان ا.ت:
صب وقتی از در رفت بیرون سریع لباسم رو عوض کردم رفتم دنبالش رفت سر کارش ولی ساعت ۸ اومد بیرون تعجب کردم گفتم نکنع امشب میخواد زود بیاد داشتم تعقیبش میکردم کع یهو از خونه دور شد و رفت سمت یه هتل تعجب کردم رف داخل یه اتاق در اتاق یکم باز بود یه دختر رو دیدم پشمام ریخت یهو دیدم تهیونگ دارع لباساشو در میارع گریم گرفتع بود ولی نع....
ساعت پنج بود رفتم حموم بعد کع تهیونگ اومد رفتم یه لباس قرمز باز پوشیدم بعد یه آرایش غلیظ کردم رفتم بیرون اتاق تهیونگ یکم تعجب کرد بعد گفت:جایی میخوای بری؟
گفتم:ارع میخوام برم راستی اون حرفه بود دیگع نمیخوام بگم
ذهن تهیونگ:رفتم خونه ا.ت رو دیدم خیلی آرایشش غلیظ بود لباسم خیلی باز بود پرسیدم داری میری بیرون کع گف ارع عصبانی شدم بهش گفتم تو هیچ جا نمیری
از زبان ا.ت:
بهم گف هیچ جا نمیری بهش گفتم تو کع هر شب بیرونی منم کع نمیدونم کجای باهام هم سرد شدی حالا من میخوام یکم خوش باشم خستع شدم از این همع درد و بی توجهی بعد دستش رو زدم کنار سویچ پورشه قرمز رو برداشتم رفتم کلاب.
از زبان تهیونگ:
از حرف هایی کع میزد تعجب کردم بعد جینا بهم پیام داد؛همون دخترع کع وی باهاش داخل هتل بود؛
جینا بهم گف امشب یه پارتی بزرگ هس بیا بریم منم خونع تنها بودم پ تصمیم گرفتم برم بعد کع با جینا رفتیم تصمیم گرفتم کع به همع علام کنم من دیگع ا.ت رو دوس ندارم و فعلا با جینا در حال رابطه هسم و بعد جینا رو بوسیدم.
از زبان ا.ت:
داخل کلوب چن پسر هی داشتن اذیتم میکردن ولی پسشون میزدم یهو تهیونگ رو با اون دختر دیدم کع دارع دخترع رو میبوسع اشکام سرازیر شد بدو بدو به سمت بالا پشت بوم رفتم یه عالمه جمعیت پایین جمع شدع بودن.
از زبان تهیونگ:
سهو دیدم وانیا دوست ا.ت دارع میاد سمتم بهم یه سیلی زد و گف:بیا بیرون ا.ت رو ببین یهو برنامه ریخت رفتم بیرون ا.ت رو دیدم کع بالا پشت بوم دارع رقص باله میرع لبه لبه بود یهو داد زدم داری چه غلطی میکنی جواب داد برو با اون دختر خوش باش دلم برای خودم نمیسوزع فق دلم برای بچع تو شکمم میسوزع کع تا فهمید دارع میاد پیشمون پدرش از پیشمون رف.
از زبان خودم:
خودش رو پرت کرد و به خواب همیشگی رف بعد از اون تهیونگ فهمید جینا از طرف دشمناش بودع کف میخواستع زندگیش رو خراب کنع بعد اون تهیونگ دوماه بیشتر دووم نیاورد و اون هم به خواب همیشگی رف (زبونم لاش شع)
پایان
۴.۵k
۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.