بیداری

بیداری
پارت۳

قبل از اینکه بخونی لطفا پیام سنجاق شده رو ببین و بعد از پارت ۱ شروع کن

جیمین:ینی چی که نمیتونی.
لیلیث: ببین پسر جون من یکی از بهترین فرشتگان خدا هستم حتی قبل از عاشق شیطان شدن اون قسط نابودی منو داشت ، ممکنه دوباره اتفاق ۱۰۰۰ سال پیش بیوفته من نمیخوام کسی آسیب ببینه.

جیمین:اما اگه کمکم نکنی بازم از اینجا میای بیرون خواهش میکنم من بهت احتیاج دارم.
لیلیث:هعی منو ببین من بخاطر کمک کردن به تو ۱ نفر نمیتونم جون میلیاردها آدم رو بگیرم پس عاقل باش پارک ... چی بود اسمت؟

جیمین: پارک جیمین.
لیلیث:اره مارک جیمین.
جیمین:مثل اینکه اونطوری که مادرم میگفت مهربون نیستی، باشع من میرم ولی بدون اگه شیطان بفهمه من زندت کردم بازم میاد سراغت.
لیلیث:درسته ولی ما دیگه توی این غاریم کسی آسیب نمیبینه.

جیمین:اون بیرون جز من ادمای دیگه ای هم بهت احتیاج دارن لیلیث لطفا من ... هوف ولش کن.
امید وارم با فرستاده های شیطان درنیوفتی.

از زبان جیمین

هه مطمعنم که میاد دنبالم اون موجود کثیف اونقدری دلش پاکه که نمیتونه که به کسی نه بگه.

از زبان لیلیث

من باید کمک کنم نمیشه اون راست میگه ، اون بیرو بقیه هم به من احتیاج دارن.

از زبان نویسنده

لیلیث بع بیرون غار رفت و پشت سر جیمین راه رفت جیمین حواسش بود و توی دلش داشت به خودش افتخار میکرد.
جیمین حتی از بازیگرا هم بهتر نقش بازی میکرد، میدونست که اگه اون دختر به اسارت گرفته بشه از دست جیمین خیلی کارا برمیاد.


فکر می‌کنید که جیمین.

میشه لایک کنی و کامنت بزاری دارلینگ؟🤍🍡