استاد ماهر(دکتر قلب من)🫂❤🥺 𖣘𖣘②⑥𖣘𖣘
جینهو با خانومه رفتن اما ته موند و کل ساختمون ریخت روی سرش موند زیر اوار
...
جینهو:نههههههههههه*داد*تهیونگگ *گریه*
از بین اون همه ساختمون نیمه خراب فقط اون ساختمون لعنتی ریخت و این بلا رو سر پسر بیچاره اورد
پس لرزه تموم شد و همه اومدن سمت اون ساختمون
جینهو باور نمیکرد که یه همچین اتفاقی افتاده بعد اینکه اون خانومه رو اورد بیرون نگاهشو به ساختمون تخریب شده داد
جیغ و داد همه بلند شده بود اون پلیسه هم اومد
افسر:خانم حالتون خوبه؟
جینهو جوابی نداد
افسر:خانم دکتر؟؟
جینهو:د..داداش
افسر:برادرتون کجاست؟
جینهو بدون حرفی سریع رفت به سمت ساختمون و داشت اجرا رو برمیداشت و گریه میکرد:
داداش توردخودا توروخودا بیا بیرون *گریه*
پلیسا اومده بودن و جینهو رو بیارن کنار تا تهیونگ و در بیارن
اما اون زنده میمونه؟ یا همه رو تنها میزاره و چشم از این دنیا میبنده؟
.
.
سه ساعت شده اما هنوز نتونستن تهونگ از زیر اوار ساختمون در بیارن ، جینهو مثل ابر بهار گریه میکرد و بقیه سعی داشتن ارومش کنن ولی اصلا انگار نه انگار
بالاخره انگار تونستن اجرارو کنار بزنن
ولی کامل نبود یه اهن بزرگ افتاده بود روی تهیونگ که فقط با ماشین سنگین(جرثقیل) بلند میشد کار دست نبود
افسر پلیس هماهنگ کرده بود که جرثقیل بیارن پس اماده بود
جینهو نتونست تحمل کنه همه رو پس زد و رفت پیش ته:
داداش؟ توروخودا بیدار شو .. توروخودا بخاطر من
اما صدای از تهیونگ نمیومد کاملا بی هوش بود
جینهو دستشو گذاشت رو گردن ته تا نبضشو چک کنه:
ن..نبضش خیلی ضعیفه توروخودا سریع باشید
افسر:خانم شما برید کنار تا ما کارمونو انجام بدیم
جینهو رفت تا امدادگرا به کارشون برسن
.
.
جسم بیجون تهیونگ و از اونجا دراوردن و گذاشتن رو برانکارد و گذاشتنش تو ماشین
جینهو:توروخودا سریع برین*گریه*
.
.
شوگا:/
نگران بودم ، نگران جینهو نکنه بداش اتفاقی افتاده؟میگن یه دکتر توی اوار گیر کرده اون کیه؟
توی همین فکرا بودم که دیدم ماشین امبولانس داره میاد سریع رفتم سمتش ، باکسی که جلو روم دیدم خون توی رگام انگار منجمد شده بود و حرکت نمیکرد
اون تهیونگ بود ، کل صورتش کبود بود:
ا..این
جینهو:توروخودا بیا کمکش کن داره میمیره*گریه*
شوگا:بیارینش .. وقتی اوردنش بیرکن دستشو گرفتم مث یخ بود خیلی سرد بود و این نشونه اصلا خوبی نبود
....
من واقعا معذرت میخوام که دیر گذاشتم مهمون یهویی اومد و من مجبور بودم به مامانم کمک کنم ، حالا اینو داشته باشید اگه وقت کردم بازم میزارم
...
جینهو:نههههههههههه*داد*تهیونگگ *گریه*
از بین اون همه ساختمون نیمه خراب فقط اون ساختمون لعنتی ریخت و این بلا رو سر پسر بیچاره اورد
پس لرزه تموم شد و همه اومدن سمت اون ساختمون
جینهو باور نمیکرد که یه همچین اتفاقی افتاده بعد اینکه اون خانومه رو اورد بیرون نگاهشو به ساختمون تخریب شده داد
جیغ و داد همه بلند شده بود اون پلیسه هم اومد
افسر:خانم حالتون خوبه؟
جینهو جوابی نداد
افسر:خانم دکتر؟؟
جینهو:د..داداش
افسر:برادرتون کجاست؟
جینهو بدون حرفی سریع رفت به سمت ساختمون و داشت اجرا رو برمیداشت و گریه میکرد:
داداش توردخودا توروخودا بیا بیرون *گریه*
پلیسا اومده بودن و جینهو رو بیارن کنار تا تهیونگ و در بیارن
اما اون زنده میمونه؟ یا همه رو تنها میزاره و چشم از این دنیا میبنده؟
.
.
سه ساعت شده اما هنوز نتونستن تهونگ از زیر اوار ساختمون در بیارن ، جینهو مثل ابر بهار گریه میکرد و بقیه سعی داشتن ارومش کنن ولی اصلا انگار نه انگار
بالاخره انگار تونستن اجرارو کنار بزنن
ولی کامل نبود یه اهن بزرگ افتاده بود روی تهیونگ که فقط با ماشین سنگین(جرثقیل) بلند میشد کار دست نبود
افسر پلیس هماهنگ کرده بود که جرثقیل بیارن پس اماده بود
جینهو نتونست تحمل کنه همه رو پس زد و رفت پیش ته:
داداش؟ توروخودا بیدار شو .. توروخودا بخاطر من
اما صدای از تهیونگ نمیومد کاملا بی هوش بود
جینهو دستشو گذاشت رو گردن ته تا نبضشو چک کنه:
ن..نبضش خیلی ضعیفه توروخودا سریع باشید
افسر:خانم شما برید کنار تا ما کارمونو انجام بدیم
جینهو رفت تا امدادگرا به کارشون برسن
.
.
جسم بیجون تهیونگ و از اونجا دراوردن و گذاشتن رو برانکارد و گذاشتنش تو ماشین
جینهو:توروخودا سریع برین*گریه*
.
.
شوگا:/
نگران بودم ، نگران جینهو نکنه بداش اتفاقی افتاده؟میگن یه دکتر توی اوار گیر کرده اون کیه؟
توی همین فکرا بودم که دیدم ماشین امبولانس داره میاد سریع رفتم سمتش ، باکسی که جلو روم دیدم خون توی رگام انگار منجمد شده بود و حرکت نمیکرد
اون تهیونگ بود ، کل صورتش کبود بود:
ا..این
جینهو:توروخودا بیا کمکش کن داره میمیره*گریه*
شوگا:بیارینش .. وقتی اوردنش بیرکن دستشو گرفتم مث یخ بود خیلی سرد بود و این نشونه اصلا خوبی نبود
....
من واقعا معذرت میخوام که دیر گذاشتم مهمون یهویی اومد و من مجبور بودم به مامانم کمک کنم ، حالا اینو داشته باشید اگه وقت کردم بازم میزارم
۵۲.۰k
۲۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.