درخواستی
#درخواستی
P4
+از پله ها رفتم پایین....بابایینا هم رفتن لباس عوض کنن...
اصلا به عاشق تهیونگ بودن فکر نکرده بودم....
ولی یه حسایی داشت میگفت امتحانش کنم...
گوشه ابروم تیر کشید..ولی نمیدونم چرا اصلا از دستش ناراحت نبودم!
رفتم روی مبل نشستم....سرمو بین دستام گرفتم...خیلی سر درد داشتم....
با احساس اینکه یکی کنارم نشست با شتاب سرمو بالا اوردم...
_نترس....میخوام باهات حرف بزنم...
+....خب؟
_نیلا گفتش بهت نه؟
+...بله...
_هی بچه...چرا بهمنگاه نمیکنی؟
دارم بهت حرف میزنم....
یه لحظه نگاه بهش انداختم که ۵ ثانیه به هم خیره شدیم و دوباره سرمو زود انداختم پایین....
_خب...نظرت ؟
+درباره؟
_اینکه دوست دارم...
+شما منو دوست دارید؟ من چرا باید باور کنم.؟
شما به من ثابت کنید!
مردی که من تاحالا باهاش حرف نزدم ولی از همون اول یه جا زندگی میکردیم چه دلیلی داره از من خوشش بیاد....
وقتی این همه ادم بهتر از من هست(آروم)
_شاید باشه...ولی من تورو انتخاب کردم...
+.......
_تو چرا سرتو میندازی پایین...؟
+اینجوری که باهام حرف میزنید...زور که میگید...کل این ۱۵ سال باهام سرد بودید و ازم طلب داشتید اینم از امروز ظهر که.....نمیخوام بحث این چیزا رو باز کنم خوب نیست...بعد انتظار دارید سرمو نندازم پایین؟
_اون اتفاق ظهر که....
سرشو انداخت پایین....
_ببینم اونور صورتتو..
دستشو اورد. زیر چونم....
صورتمو کشیدم....
_عه...چیکار میکنی؟
دارم میبینم صورتتو....
+دارید میسنجینم ببینید قیافم قشنگه یا نه؟
خواستم بگم نیستم...انقدر وقتتونو هدر ندید به سنجیدن صورتم...
_قشنگ که هستی....خیلی زیاد....دارم زخمای رو صورتتو میبینم...
+.....
اومد اونطرفم نشست...
+این زخما مهم نیست....ولش کنید....
_عه بچه...وایسا سر جات ببینم.....
دستشو رو زخم ابروم گذاشت و یکیشم کنار لبم...
از گوشه لبم داشت به وسط لب پایینم میرسید....
ولی...یهو منو تکیه داد به مبل و ل*باشو رو ل*بام قرار داد...
۵ دقیقه بعد...
+.....الان من چی بگم به شما؟
_همراهی کردنت نشونه رضایت بود....
+من کی همراهی کردمم؟
_اره نکردی....
این بوسه....برای این بود که
یک....ثابت کنم ازت خوشم میاد...
و دو اینکه خواستم معذرت خواهی کنم.....
ببخشید.....
و بغلشو باز کرد....
_بیا اینجا.....
ناخود آگه کشیده شدم سمتش و سرمو گذاشتم رو سینش....
_خوبه...خوشم اومد.....
+من هیچ شناختی از شما ندارم....
P4
+از پله ها رفتم پایین....بابایینا هم رفتن لباس عوض کنن...
اصلا به عاشق تهیونگ بودن فکر نکرده بودم....
ولی یه حسایی داشت میگفت امتحانش کنم...
گوشه ابروم تیر کشید..ولی نمیدونم چرا اصلا از دستش ناراحت نبودم!
رفتم روی مبل نشستم....سرمو بین دستام گرفتم...خیلی سر درد داشتم....
با احساس اینکه یکی کنارم نشست با شتاب سرمو بالا اوردم...
_نترس....میخوام باهات حرف بزنم...
+....خب؟
_نیلا گفتش بهت نه؟
+...بله...
_هی بچه...چرا بهمنگاه نمیکنی؟
دارم بهت حرف میزنم....
یه لحظه نگاه بهش انداختم که ۵ ثانیه به هم خیره شدیم و دوباره سرمو زود انداختم پایین....
_خب...نظرت ؟
+درباره؟
_اینکه دوست دارم...
+شما منو دوست دارید؟ من چرا باید باور کنم.؟
شما به من ثابت کنید!
مردی که من تاحالا باهاش حرف نزدم ولی از همون اول یه جا زندگی میکردیم چه دلیلی داره از من خوشش بیاد....
وقتی این همه ادم بهتر از من هست(آروم)
_شاید باشه...ولی من تورو انتخاب کردم...
+.......
_تو چرا سرتو میندازی پایین...؟
+اینجوری که باهام حرف میزنید...زور که میگید...کل این ۱۵ سال باهام سرد بودید و ازم طلب داشتید اینم از امروز ظهر که.....نمیخوام بحث این چیزا رو باز کنم خوب نیست...بعد انتظار دارید سرمو نندازم پایین؟
_اون اتفاق ظهر که....
سرشو انداخت پایین....
_ببینم اونور صورتتو..
دستشو اورد. زیر چونم....
صورتمو کشیدم....
_عه...چیکار میکنی؟
دارم میبینم صورتتو....
+دارید میسنجینم ببینید قیافم قشنگه یا نه؟
خواستم بگم نیستم...انقدر وقتتونو هدر ندید به سنجیدن صورتم...
_قشنگ که هستی....خیلی زیاد....دارم زخمای رو صورتتو میبینم...
+.....
اومد اونطرفم نشست...
+این زخما مهم نیست....ولش کنید....
_عه بچه...وایسا سر جات ببینم.....
دستشو رو زخم ابروم گذاشت و یکیشم کنار لبم...
از گوشه لبم داشت به وسط لب پایینم میرسید....
ولی...یهو منو تکیه داد به مبل و ل*باشو رو ل*بام قرار داد...
۵ دقیقه بعد...
+.....الان من چی بگم به شما؟
_همراهی کردنت نشونه رضایت بود....
+من کی همراهی کردمم؟
_اره نکردی....
این بوسه....برای این بود که
یک....ثابت کنم ازت خوشم میاد...
و دو اینکه خواستم معذرت خواهی کنم.....
ببخشید.....
و بغلشو باز کرد....
_بیا اینجا.....
ناخود آگه کشیده شدم سمتش و سرمو گذاشتم رو سینش....
_خوبه...خوشم اومد.....
+من هیچ شناختی از شما ندارم....
۱۱.۹k
۰۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.