Colored stars
part ②⑧
دیا: و همین دیگه
کوک: خیر خب چه کاریه من میبرمش منم میارمش
جیمین: تهیونگ صبحا بیکاره میسپاریمش به این
ته: من گوه بخورم بیکار باشم
هوپی: تو که ساعت 5 بیداری ساعت ۸ میای اکادمی پس توی این مدتی که بیداری بیکاری
ته: خیر بیدار میشم میرم حموم بعد میرم ترانس سیگار میکشم بعدشم میام اکادمی تمام حالا مهدش کجا هست
دیا: همین دوتا خونه اون ور تر
تهیون: خوب خودم میرم چه کاریه
نگاه خیلی ارومی به بقیه کردم اسامی و هانا و هانول و میسو داشتن سمتم میومدن منم یه قدم رفتم عقب
هانا: فهمید وایسید
هوپی؛ یادمون رفت پای اینو ببندیم
دیا: جیا چی شده نیم ساعته داری به این دوتا نگاه میکنی
جیا: رنگ چشم رنگ مو فیسشون اخلاقشون این دوتا خیلی بهم شباهت دارن
جونگی: درسته این دوتا خیلی بهم شباهت دارن ولی اسامی به کوک نه
رونا: پسرم
اومد سمتم منم رفتم عقب
رونا: چرا از من دوری میکنی مـ... من مادرتم
تهیون: خاله اون از همه دور میشه
رونا: تهیون
ته: میشه انقدر اسم این بچه رو نیارین
دوهی: چرا نیاریم
یونا: چون تهیونگ یه خواهر دوقلو به این اسم داشته کیم تهیون
تهیون: درسته تراشه خاموش شو
اون بچه کوچولو ربات بود و از کار افتاد
دیا: وسیله هارو نیارین ببرینشون
تهیون: من کیم تهیون دیروز روحمو از بدن تهیونگ بیرون اوردم و به بدن اصلیم برگشتم من یه دانشمند شدم ولی برادرم یه پلیس بی ارزش دیدی مامان اون از من بهتر نشد
ته: خب پلیسا حالا که همتون حظور دارید و همتون اینجا هستید من ادم بی ارزشی نیستم تهیون
کوک: اون ادم خیلی خوبیه برعکس تو که زنوگیه چند نفرو با همین تراشه ی به درد نخور نابود کردی
دیا: شرمنده ولی منم دستیارم و میدونسم و هیچ کدوم از این کارا رو نکردم نه دختر دوست دارم نه مهد ثبت نامش کردم
کوک: چقدر اینجا عجیبه
سوهو: کوک ته شما باید بهم برگردین
ته و کوک: نمیگفتیم همین قصطو داشتم
یونا: پس مبارکه
ته: من خبر دارم با این حرفم هم قرار اعدام بشم هم به زندان میرم
یونگی: خب بگو دیگه گاو
ته: من پلیس نیستم
پریدم رو کول تهیونگ
نامی: ماهم نیستیم چرا باید پلیس باشم ما رئیس شرکتیم
ته: کیم تهیون تو داشمندی و چیز اختراع میکنی من مافیام و امثال تورو نفله میکنم
کوک: کیم تهیونگ ۲۶ ساله رطبه یک مافیا
جونگی: کوک به والله اگه زندت بزارم اخه واسه چی ریدی به خونم
تهیون: ممنون مامانا و باباها و دانش اموزان و رئیس شرکتا نقشتونو خوب بازی کردین
اونا: ممنون رئیس کیم
کوک: چه جالب شما اون قدر زیادین جدا
ته: فعلا برید بمیرید من با بانیم کار دارم
کوک: من نمیخوام با من کار داشته باشی کیم " کیوت "
پایان رویا
اون زندگی رویا بود
♡☆♡☆ پایان ♡☆♡☆
خوب بود
مایل به فصل دو؟
دیا: و همین دیگه
کوک: خیر خب چه کاریه من میبرمش منم میارمش
جیمین: تهیونگ صبحا بیکاره میسپاریمش به این
ته: من گوه بخورم بیکار باشم
هوپی: تو که ساعت 5 بیداری ساعت ۸ میای اکادمی پس توی این مدتی که بیداری بیکاری
ته: خیر بیدار میشم میرم حموم بعد میرم ترانس سیگار میکشم بعدشم میام اکادمی تمام حالا مهدش کجا هست
دیا: همین دوتا خونه اون ور تر
تهیون: خوب خودم میرم چه کاریه
نگاه خیلی ارومی به بقیه کردم اسامی و هانا و هانول و میسو داشتن سمتم میومدن منم یه قدم رفتم عقب
هانا: فهمید وایسید
هوپی؛ یادمون رفت پای اینو ببندیم
دیا: جیا چی شده نیم ساعته داری به این دوتا نگاه میکنی
جیا: رنگ چشم رنگ مو فیسشون اخلاقشون این دوتا خیلی بهم شباهت دارن
جونگی: درسته این دوتا خیلی بهم شباهت دارن ولی اسامی به کوک نه
رونا: پسرم
اومد سمتم منم رفتم عقب
رونا: چرا از من دوری میکنی مـ... من مادرتم
تهیون: خاله اون از همه دور میشه
رونا: تهیون
ته: میشه انقدر اسم این بچه رو نیارین
دوهی: چرا نیاریم
یونا: چون تهیونگ یه خواهر دوقلو به این اسم داشته کیم تهیون
تهیون: درسته تراشه خاموش شو
اون بچه کوچولو ربات بود و از کار افتاد
دیا: وسیله هارو نیارین ببرینشون
تهیون: من کیم تهیون دیروز روحمو از بدن تهیونگ بیرون اوردم و به بدن اصلیم برگشتم من یه دانشمند شدم ولی برادرم یه پلیس بی ارزش دیدی مامان اون از من بهتر نشد
ته: خب پلیسا حالا که همتون حظور دارید و همتون اینجا هستید من ادم بی ارزشی نیستم تهیون
کوک: اون ادم خیلی خوبیه برعکس تو که زنوگیه چند نفرو با همین تراشه ی به درد نخور نابود کردی
دیا: شرمنده ولی منم دستیارم و میدونسم و هیچ کدوم از این کارا رو نکردم نه دختر دوست دارم نه مهد ثبت نامش کردم
کوک: چقدر اینجا عجیبه
سوهو: کوک ته شما باید بهم برگردین
ته و کوک: نمیگفتیم همین قصطو داشتم
یونا: پس مبارکه
ته: من خبر دارم با این حرفم هم قرار اعدام بشم هم به زندان میرم
یونگی: خب بگو دیگه گاو
ته: من پلیس نیستم
پریدم رو کول تهیونگ
نامی: ماهم نیستیم چرا باید پلیس باشم ما رئیس شرکتیم
ته: کیم تهیون تو داشمندی و چیز اختراع میکنی من مافیام و امثال تورو نفله میکنم
کوک: کیم تهیونگ ۲۶ ساله رطبه یک مافیا
جونگی: کوک به والله اگه زندت بزارم اخه واسه چی ریدی به خونم
تهیون: ممنون مامانا و باباها و دانش اموزان و رئیس شرکتا نقشتونو خوب بازی کردین
اونا: ممنون رئیس کیم
کوک: چه جالب شما اون قدر زیادین جدا
ته: فعلا برید بمیرید من با بانیم کار دارم
کوک: من نمیخوام با من کار داشته باشی کیم " کیوت "
پایان رویا
اون زندگی رویا بود
♡☆♡☆ پایان ♡☆♡☆
خوب بود
مایل به فصل دو؟
۷.۱k
۰۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.