رمان
مافیای خشن من p2
وقتی بیدار شدم دیدم تو یه اتاقم که خودمو کشیدم بالا دیدم جونگکوک نشسته بود روی تخت و دراز کشیدم وقتی نشستم دیدم که داره س.یگار میکشه :
ا.ت:هوووی ولم کن بینم
کوک:یه نیش لبخند ،ببین بت چی میگم تو هویت اصلیم رو فهمیدی اینکه یه مافیام و الان دو انتخاب داری برای زنده موندن ...
ا.ت:چ..چیی
کوک:یا باهام ازدواج میکنی یا باید با این دنیا خدافظی کنی من عاشقت شدم برای همین میخوام بات ازدواج کنم
ا.ت:چیی انتخاب دیگه ای ندارم ؟خب باشه باهات....باهات....ازدواج ....میکنم...
کوک:افرین دختر خوب ...،بادستش چونه مو گرفت و صورتمو کشید جلو
کوک:تو دیگه مال منی ...
ا.ت
باورم نمیشد الان زنه یه مافیام اخه چرا اینطور شد ....
(یک سال بعد)
ا.ت
الان یک ساله از ازدواجمون گذشته جونگکوک تونست شمشارو از اون هتل خارج کنه و منو با خودش برد امریکا هیچ خبری از خانواده ام ندارم جونگکوک خیلی بهم رسیده بود اون باهام خوش اخلاقه ولی من با اون بد رفتاری میکنم چون من نمیخواستم ازدواج کنم این از سر اجبار بود تصمیم گرفتم که اخلاقمو درست کنم چون دیگه قراره با اون زندگی کنم....
کوک
الان یه یال میگذره ولی اون اصلا بهم عادت نکرده با اینکه هرچی که میخواد من براش فراهم کردم اما دلیلشو نمیدونم تا اینکه یه روز وقتی بیدار شدم دیدم ا.ت ...
خوب شد؟؟؟
وقتی بیدار شدم دیدم تو یه اتاقم که خودمو کشیدم بالا دیدم جونگکوک نشسته بود روی تخت و دراز کشیدم وقتی نشستم دیدم که داره س.یگار میکشه :
ا.ت:هوووی ولم کن بینم
کوک:یه نیش لبخند ،ببین بت چی میگم تو هویت اصلیم رو فهمیدی اینکه یه مافیام و الان دو انتخاب داری برای زنده موندن ...
ا.ت:چ..چیی
کوک:یا باهام ازدواج میکنی یا باید با این دنیا خدافظی کنی من عاشقت شدم برای همین میخوام بات ازدواج کنم
ا.ت:چیی انتخاب دیگه ای ندارم ؟خب باشه باهات....باهات....ازدواج ....میکنم...
کوک:افرین دختر خوب ...،بادستش چونه مو گرفت و صورتمو کشید جلو
کوک:تو دیگه مال منی ...
ا.ت
باورم نمیشد الان زنه یه مافیام اخه چرا اینطور شد ....
(یک سال بعد)
ا.ت
الان یک ساله از ازدواجمون گذشته جونگکوک تونست شمشارو از اون هتل خارج کنه و منو با خودش برد امریکا هیچ خبری از خانواده ام ندارم جونگکوک خیلی بهم رسیده بود اون باهام خوش اخلاقه ولی من با اون بد رفتاری میکنم چون من نمیخواستم ازدواج کنم این از سر اجبار بود تصمیم گرفتم که اخلاقمو درست کنم چون دیگه قراره با اون زندگی کنم....
کوک
الان یه یال میگذره ولی اون اصلا بهم عادت نکرده با اینکه هرچی که میخواد من براش فراهم کردم اما دلیلشو نمیدونم تا اینکه یه روز وقتی بیدار شدم دیدم ا.ت ...
خوب شد؟؟؟
۴.۹k
۰۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.