مافیا سرد 5
دادم بهش و اومد بیرون وقتی بیرون اومد رنگش پریده بود نگرانش شدم
ته : حالت خوبه
ات : ا اره
ته : راستشو بگو درد داری؟
که دیدم ات گریش گرفت .
بقلش کردم گذاشتمش رو تخت و اومدم کنارش دلش و ماساژ دادم یکم ارومتر شد.
ات : شرکت رفتنت دیر نشده ؟
ته : امروز نمیرم شرکت میمونم ازت مراقبت میکنم
ات : نه من خوبم
ته : واسه همین گریه کردی ؟
ات : ...
ته :
بعد از یه مدت گفتم حالت خوبه دیدم خوابش برده بلند شدم رفتم تو اتاق کارم
.
.
.
کارم تموم شد . رفتم به ات سر بزنم که دیدم بیدار شده
ته : بیدار شدی عزیزم
ات : اوهوم. میشه یه کاری برام برام بکنی؟
ته : معلومه که میشه
ات : من هر شنبه باید برم کلاس برای همین باید برم بیرون
ته :خب؟
ات : میشه تنهایی برم. قول میدم فرار نکنم.
ته : نه تو هرجایی خواستی بری من میرسونمت
ات : ...
ته : چرا میخوای تنها بری؟
ات :خب من دوستام نمیدونه با تو تو رابطم.
واسه همین نمیخوام بفهمه
ته : اسم دوستات چیه؟
ات : لیا و آرش
ته : تو با پسر دوستی؟
ات : آره خب ما با هم از بچگی دوست بودیم
ته : . . .
ویو ات :
حس میکنم وقتی فهمید با پسر دوستم عصبی شد خب اونم . . .
لطفا حمایت 🙂🐧
ته : حالت خوبه
ات : ا اره
ته : راستشو بگو درد داری؟
که دیدم ات گریش گرفت .
بقلش کردم گذاشتمش رو تخت و اومدم کنارش دلش و ماساژ دادم یکم ارومتر شد.
ات : شرکت رفتنت دیر نشده ؟
ته : امروز نمیرم شرکت میمونم ازت مراقبت میکنم
ات : نه من خوبم
ته : واسه همین گریه کردی ؟
ات : ...
ته :
بعد از یه مدت گفتم حالت خوبه دیدم خوابش برده بلند شدم رفتم تو اتاق کارم
.
.
.
کارم تموم شد . رفتم به ات سر بزنم که دیدم بیدار شده
ته : بیدار شدی عزیزم
ات : اوهوم. میشه یه کاری برام برام بکنی؟
ته : معلومه که میشه
ات : من هر شنبه باید برم کلاس برای همین باید برم بیرون
ته :خب؟
ات : میشه تنهایی برم. قول میدم فرار نکنم.
ته : نه تو هرجایی خواستی بری من میرسونمت
ات : ...
ته : چرا میخوای تنها بری؟
ات :خب من دوستام نمیدونه با تو تو رابطم.
واسه همین نمیخوام بفهمه
ته : اسم دوستات چیه؟
ات : لیا و آرش
ته : تو با پسر دوستی؟
ات : آره خب ما با هم از بچگی دوست بودیم
ته : . . .
ویو ات :
حس میکنم وقتی فهمید با پسر دوستم عصبی شد خب اونم . . .
لطفا حمایت 🙂🐧
۵.۱k
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.