48
جین. مامانو بابا گفتن میخوان فرانسه بمونن و ما سال دو سه بار بهشون سر میزنمیم
نامجون. فردا یا پس فردا حرکت میکنیم
&زمینی یا هوایی
=به نظر من زمینی بخاطر خانم نورا
همه حرفمو تأیید کردن جز ته
یونجین. امشب میریم بار فردا شهربازی و بعد حرکت
کوک. سه ماه نرفتم شرکت
&حداقل تو رئیسی اشکال نداره نری ولی ما..
کوک. بهتون مرخصی دادم
نامجون. خوبه
صبحونه خوردیمو ظرفارو شستم
(شب)
اماده شدیم و یه لباس مناسب پوشیدم
داشتم لباسمو تو چمدون میزاشتم که صدای در اومد
=بیا تو
بلند شدمو پشتمو نگاه کردم لوکاس بود
با دیدن لباسم چشماش چهارتا شد
لوکاس. کوک ببینتت میکشتت
کرمم گرفت به لوکاس نزدیک شدمو دستامو گذاشتم رو کولش
=واقعا
لوکاسم با چشمای خمار دستاشو گذاشت رو کمرم
لوکاس. اگه کسی ببینتمون چی
از اون وضع بیرون اومدمو روکشمو برداشتمو پوشیدم داشت با همون حالت چشماش(یعنی خمار) وایستاده بود با لبخند عجیبی نگام میکرد
یه فا.ک نشونش دادم که پوکر شد رفتم بیرون از اتاق
لیدیا. این همون لباسه که تو عروسیم کردی
=آره
نشستم کنار کوک
کوک هم دستشو انداخت رو کولم و سرشو به گوشم نزدیک کرد
~برا کی انقدر خوشتیپ و پسر کش کردی
رفتم دم گوشش
=د.دیم برگشته اگه بود بهتر از اینم میکردم
اونم دم گوشم گفت..
~شیطون شدی بره ناقلا
لوکاس. بریم؟
همه. آره
سوار ماشین شدیم و از قیافه لوکاس میتونستی بفهمی عصبیه
ادرسو بلند میگفتم تا رسیدیم پیاده شدم
وقتی وارد شدیم ساکت ساکت بود.. باید میبود
نامجون. من دی جی ای نمیبینم!
=تا خواهری مثل من داری.. غم نداری
رفتم رو استیج جایی که باند رو روشن میکردن و گوشیمو به دستگاه وصل کردم سارینا هم ویسکیو نوشابه میورد
یه آهنگ موناسب گذاشتم و با دستگاه یکم چیزی بهش اضاف میکردم
.
بعد کلی بزنو بکوم دور میز جمع شدیم
اینطور بود که یه مبل چهارگوش بود و وسطشم یه میز بود و اینطور شد که یک طرفم کوک بود یک طرفم لوکاس
چون گرم بود رویه لباسمو کنده بودم
مثل همیشه کوک داشت شراب میخورد و با نامجون و جین و ته درباره شرکت حرف میزدن منم سرم تو گوشی بود و رمان عاشقانه میخوندم
که فشاری روی رون پام حس کردم
لوکاس سمت راستم نشسته بود و کوک سمت چپم من پای راستمو روی پای چپم گذاشته بودم
برای فهمیدن صاحب دست که روی رون پای راستم بود سرمو بالا اوردمو اون..
نامجون. فردا یا پس فردا حرکت میکنیم
&زمینی یا هوایی
=به نظر من زمینی بخاطر خانم نورا
همه حرفمو تأیید کردن جز ته
یونجین. امشب میریم بار فردا شهربازی و بعد حرکت
کوک. سه ماه نرفتم شرکت
&حداقل تو رئیسی اشکال نداره نری ولی ما..
کوک. بهتون مرخصی دادم
نامجون. خوبه
صبحونه خوردیمو ظرفارو شستم
(شب)
اماده شدیم و یه لباس مناسب پوشیدم
داشتم لباسمو تو چمدون میزاشتم که صدای در اومد
=بیا تو
بلند شدمو پشتمو نگاه کردم لوکاس بود
با دیدن لباسم چشماش چهارتا شد
لوکاس. کوک ببینتت میکشتت
کرمم گرفت به لوکاس نزدیک شدمو دستامو گذاشتم رو کولش
=واقعا
لوکاسم با چشمای خمار دستاشو گذاشت رو کمرم
لوکاس. اگه کسی ببینتمون چی
از اون وضع بیرون اومدمو روکشمو برداشتمو پوشیدم داشت با همون حالت چشماش(یعنی خمار) وایستاده بود با لبخند عجیبی نگام میکرد
یه فا.ک نشونش دادم که پوکر شد رفتم بیرون از اتاق
لیدیا. این همون لباسه که تو عروسیم کردی
=آره
نشستم کنار کوک
کوک هم دستشو انداخت رو کولم و سرشو به گوشم نزدیک کرد
~برا کی انقدر خوشتیپ و پسر کش کردی
رفتم دم گوشش
=د.دیم برگشته اگه بود بهتر از اینم میکردم
اونم دم گوشم گفت..
~شیطون شدی بره ناقلا
لوکاس. بریم؟
همه. آره
سوار ماشین شدیم و از قیافه لوکاس میتونستی بفهمی عصبیه
ادرسو بلند میگفتم تا رسیدیم پیاده شدم
وقتی وارد شدیم ساکت ساکت بود.. باید میبود
نامجون. من دی جی ای نمیبینم!
=تا خواهری مثل من داری.. غم نداری
رفتم رو استیج جایی که باند رو روشن میکردن و گوشیمو به دستگاه وصل کردم سارینا هم ویسکیو نوشابه میورد
یه آهنگ موناسب گذاشتم و با دستگاه یکم چیزی بهش اضاف میکردم
.
بعد کلی بزنو بکوم دور میز جمع شدیم
اینطور بود که یه مبل چهارگوش بود و وسطشم یه میز بود و اینطور شد که یک طرفم کوک بود یک طرفم لوکاس
چون گرم بود رویه لباسمو کنده بودم
مثل همیشه کوک داشت شراب میخورد و با نامجون و جین و ته درباره شرکت حرف میزدن منم سرم تو گوشی بود و رمان عاشقانه میخوندم
که فشاری روی رون پام حس کردم
لوکاس سمت راستم نشسته بود و کوک سمت چپم من پای راستمو روی پای چپم گذاشته بودم
برای فهمیدن صاحب دست که روی رون پای راستم بود سرمو بالا اوردمو اون..
۴.۰k
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.