ادامه ی پارت 3
ادامه ی پارت 3
سوبین: بفرمایید.. ببخشید کمه!( سرخ شدن)یونجون که دید سوبین خجالت کشیده: نه خیلیم خوبه.. ممنون! سوبین لبخندی کوچکی روی لبهاش شکل میگیره..یونجون: میشه یه سوال بپرسم؟ سوبین: بپرس.. یونجون: خب.. تنها زندگی میکنی؟ پدر مادرت کجان؟ خواهر/ برادر نداری؟.. ببخشید زیاد سوال پرسیدم. سوبین: نه عیبی نداره.. خب.. سوبین نمیدونست باید چی جواب بده. اون حتا زمانی که تو دنیای پری ها بود هم پدر مادر یا خواهر و برادر نداشت.. سوبین و خانوادش زمانی که همشون برای یه ماموریت مهم به زمین اومده بودن، سوبین هم پدر و مادرش و هم خواهرش رو از دست داد.. سوبین: خب.. خانوادم.. مردن.. یونجون تعجب کرده بود.. یونجون: پس.. تنها زندگی میکنی؟ سوبین : اره..
سوبین: بفرمایید.. ببخشید کمه!( سرخ شدن)یونجون که دید سوبین خجالت کشیده: نه خیلیم خوبه.. ممنون! سوبین لبخندی کوچکی روی لبهاش شکل میگیره..یونجون: میشه یه سوال بپرسم؟ سوبین: بپرس.. یونجون: خب.. تنها زندگی میکنی؟ پدر مادرت کجان؟ خواهر/ برادر نداری؟.. ببخشید زیاد سوال پرسیدم. سوبین: نه عیبی نداره.. خب.. سوبین نمیدونست باید چی جواب بده. اون حتا زمانی که تو دنیای پری ها بود هم پدر مادر یا خواهر و برادر نداشت.. سوبین و خانوادش زمانی که همشون برای یه ماموریت مهم به زمین اومده بودن، سوبین هم پدر و مادرش و هم خواهرش رو از دست داد.. سوبین: خب.. خانوادم.. مردن.. یونجون تعجب کرده بود.. یونجون: پس.. تنها زندگی میکنی؟ سوبین : اره..
۳.۲k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.