p7
حرفم با کوبونده شدن لباش رو لبام نصفه مون یعنی اونم دوستم دارهههه
جیمین: منم عاشقتم
بغلم کرد و از اتاق رفتیم بیرون سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم سمت خونه
جیمین: میگم تو تو اتاق شکنجه ی جنسی بودی اونکه...
ات: نه حرفشم نزن
جیمین: خنده... باش
ات: میگم... واقعا توعم دوستم داری؟
جیمین: اوهوم فکر نمیکردم دوستم داشته باشی
ات: منم همینطور
میمین: ولی حالا که اینطور نبود... حالا دیگه تو مال منی
ات: لبخند
جیمین: اما نگرانم
ات: چرا
جیمین: ممکنه دشمنام بخوان از طریق تو بهم برسن
ات: مهم نیست بهر حال اگه بگیرنم تو میای نجاتم میدی.... نه؟
جیمین: خنده... اره
رسیدزم نونه رلتم لباس راحتی پوشیدمو اومدم پایین
جیمین: فکر کنم خسته ای بیب
ات: ار... اره خیلی خستم، مزرم دوش بگیرنم
جیمین: باشه
عررر گفت بیب رفتم بالا دوش گرفتم حوله رو تنم کردمو از حموم اومدم بیرون دیدم جیمین رو تختم دراز کشیده
ات: می... میری بیرون میخوام لباس بپوسم
جیمین: نگاه نمیکنم
ات: جیمینااا
جیمین: خب نگاه نمیکنم دیگهه
ات: باش روتو کن اونور
روشو کرد انور حوله رو در اوردمو میخواستم لباس بپوشم که اومد دستمو گرف انداخت رو تخت *قسمت اسماتشو سانسور کردم چون خیلی گفته بودن اسمات بزار اینجا نمیزارم هرکی میخواد بیاد پی وی براش میفرست *
صبح با دلدرد شدیدی بیدار شدم تو بغل جیمین بودم همونطور نگاش می کردم و موهاشو دور انگشتم میپیچیدم خیلی ناز خوابیده بود
جیمین: صبح بخیر
ات: صبح بخیر... بیدار بودی؟
جیمین: اره
خواستم پاشم که یدفعه زیر دلم تیر کشید
ات: ایی
جیمین: دلت درد میکنه؟
ات:اوهوم
اومد براید بغلم کرد برد تو حموم و گزاشت تو وان خودشم پشتم نشستو دلمو ماساژ میداد
از حموم اومدیم بیرون لباس پوشیدیم رفتیم پایین صبحونه بخوریم بعد از صبحونه نشستیم تو حالو جیمین فیلم گزاشت
جیمین: فیلمش عاشقانه اکشنه
ات: اها
داشتیم نگاه می کردیم که فیلمش صحنه دار شد سرمو انداختم پایین که جیمین انداختم رو مبل و شروع کرد میک زدن لبام و منم همکاری می کردم که گوشبش زنگ خورد
جیمین: الو
کوک: جیمین بهتره زودتر بیای
جیمین: چیشده؟
کوک: اون وو برگشته
جیمین: چی؟ الان میام
بدو رفت بالا لباسشو عوض کرد
جیمین: ات یه کار فوری پیش اومده من باید برم مراقب خودت باش
ات: باشه توعم مراقب باش
جیمین : خدافظ
ات: خدافظ
جیمین رفت منم نشسته بودم تو حال حویلم سر رفته بود داشتم به دیشب فکر می کردم... یعنی الان منو جیمین باهم س×ک×س داشتیم؟ باورم نمیشههه... این چه حسیه؟ ایییش
حوصلم سر رفته بود رفتم تو حیاط رو تاب نشستمو ایرپادمو گذاشتم که دیدم اجوما صدام میزنه
ات: بله
اجوما: دخترم جیمین گفت شب قراره به یه مهمونی برین ساعت پنج حاظر باشین
ات: باسه اجوما
رفتم اتاقم و خودمو پرت کردم رو تخت که بعد چند مین خوابم برد...
ادامه دارد
شرط نداره فردا از مدرسه اومدم میزارم
این پارت خیلی***شد😬
اینترنتم خیییبلیییی ضعیفه شاید نتونستم بزارمم😅
جیمین: منم عاشقتم
بغلم کرد و از اتاق رفتیم بیرون سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم سمت خونه
جیمین: میگم تو تو اتاق شکنجه ی جنسی بودی اونکه...
ات: نه حرفشم نزن
جیمین: خنده... باش
ات: میگم... واقعا توعم دوستم داری؟
جیمین: اوهوم فکر نمیکردم دوستم داشته باشی
ات: منم همینطور
میمین: ولی حالا که اینطور نبود... حالا دیگه تو مال منی
ات: لبخند
جیمین: اما نگرانم
ات: چرا
جیمین: ممکنه دشمنام بخوان از طریق تو بهم برسن
ات: مهم نیست بهر حال اگه بگیرنم تو میای نجاتم میدی.... نه؟
جیمین: خنده... اره
رسیدزم نونه رلتم لباس راحتی پوشیدمو اومدم پایین
جیمین: فکر کنم خسته ای بیب
ات: ار... اره خیلی خستم، مزرم دوش بگیرنم
جیمین: باشه
عررر گفت بیب رفتم بالا دوش گرفتم حوله رو تنم کردمو از حموم اومدم بیرون دیدم جیمین رو تختم دراز کشیده
ات: می... میری بیرون میخوام لباس بپوسم
جیمین: نگاه نمیکنم
ات: جیمینااا
جیمین: خب نگاه نمیکنم دیگهه
ات: باش روتو کن اونور
روشو کرد انور حوله رو در اوردمو میخواستم لباس بپوشم که اومد دستمو گرف انداخت رو تخت *قسمت اسماتشو سانسور کردم چون خیلی گفته بودن اسمات بزار اینجا نمیزارم هرکی میخواد بیاد پی وی براش میفرست *
صبح با دلدرد شدیدی بیدار شدم تو بغل جیمین بودم همونطور نگاش می کردم و موهاشو دور انگشتم میپیچیدم خیلی ناز خوابیده بود
جیمین: صبح بخیر
ات: صبح بخیر... بیدار بودی؟
جیمین: اره
خواستم پاشم که یدفعه زیر دلم تیر کشید
ات: ایی
جیمین: دلت درد میکنه؟
ات:اوهوم
اومد براید بغلم کرد برد تو حموم و گزاشت تو وان خودشم پشتم نشستو دلمو ماساژ میداد
از حموم اومدیم بیرون لباس پوشیدیم رفتیم پایین صبحونه بخوریم بعد از صبحونه نشستیم تو حالو جیمین فیلم گزاشت
جیمین: فیلمش عاشقانه اکشنه
ات: اها
داشتیم نگاه می کردیم که فیلمش صحنه دار شد سرمو انداختم پایین که جیمین انداختم رو مبل و شروع کرد میک زدن لبام و منم همکاری می کردم که گوشبش زنگ خورد
جیمین: الو
کوک: جیمین بهتره زودتر بیای
جیمین: چیشده؟
کوک: اون وو برگشته
جیمین: چی؟ الان میام
بدو رفت بالا لباسشو عوض کرد
جیمین: ات یه کار فوری پیش اومده من باید برم مراقب خودت باش
ات: باشه توعم مراقب باش
جیمین : خدافظ
ات: خدافظ
جیمین رفت منم نشسته بودم تو حال حویلم سر رفته بود داشتم به دیشب فکر می کردم... یعنی الان منو جیمین باهم س×ک×س داشتیم؟ باورم نمیشههه... این چه حسیه؟ ایییش
حوصلم سر رفته بود رفتم تو حیاط رو تاب نشستمو ایرپادمو گذاشتم که دیدم اجوما صدام میزنه
ات: بله
اجوما: دخترم جیمین گفت شب قراره به یه مهمونی برین ساعت پنج حاظر باشین
ات: باسه اجوما
رفتم اتاقم و خودمو پرت کردم رو تخت که بعد چند مین خوابم برد...
ادامه دارد
شرط نداره فردا از مدرسه اومدم میزارم
این پارت خیلی***شد😬
اینترنتم خیییبلیییی ضعیفه شاید نتونستم بزارمم😅
۲۲.۰k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.