★عروسکی در دست شیطان 2★
(ویو چویا صبح)
چویا:آخخخخ....کمرممم...ساعت چنده؟
اووووو....ساعت 12 عه
ااا این برگه فعلا زنگ بزنم ببینم قبول میکنن یا نه؟
چویا:*درحال زنگ زدن*
ناشناس:بله؟
چویا:سلام من برای آیدل شدن زنگ زدم...
ناشناس:آها...سنتون
چویا:۲۱
ناشناس:هوم...ساعت ۲ بیاین برا تست
چویا:اوه...باش
چویا:*پایان مکالمه*
چویا:واییی نیم ساعت مونده چقدر سریع میگذره خدایااا
اول برم حموم بعد یکم تمرین صدا کنم بعد برم
*درحال حموم ۵ مین بعد*
چویا:آخيش...راحت شدممم
چویا:خب اول یکم آب گرم بخورم گلوم اوکی شه
ساعت چنده؟....اوووو دیرم شده ۱۳:۵۰
.
.
.
(بعد از رسیدن به کمپانی)
چویا:هوفف سر وقت رسیدم...
بادیگارد:کارت ورود
چویا:برای استخدامی اومدم کارت ورود ندارم...
بادیگارد:هوفف...برو
چویا:ممنونن
.
.
.
(ویو درحال تست)
چویا: امیدوارم هرچی زودتر این نمایش کوفتی تموم شده...رایحه ام داره پخش میشه
همه اینام آلفا ان...
ناشناس:اوکیه...
چویا:پس قبول شدم؟
ناشناس:راستش دوست داریم بیای ولی یکی هست بهتر از تو...
چویا:ایشش....اصن نخواستم با این کمپانیتون اول میگید بیاید بعد رد میکنید
چویا:داشتم میرفتم که که یه صدا که معلوم بود مال یه آلفا بود اومد...دیدم کسایی که
جلوم بودن خم شدن و احترام گذاشتن که فرد ناشناس پشتم گفت:
ناشناس:میتونم قبولت کنم ولی یه شرط داره
چویا:هوم....میشنوم
ناشناس:لباس های باز نپوشی!
چویا:آخه به تو...باش
ناشناس:هوم خوبه و اسمت..
چویا:چویا ناکاهارا هستم و شما؟
ناشناس:ادوارد هستم
چویا:خوشبختم...
----‐-----------------------------------------------------------
★کسایی که معرفی رمان و دیدن میدونن که از لباس باز خوشش نمیاد...پس باید بدونید ادوارد کیه و چرا این اسم و به خودش داده و به جز اینا ادوارد یه ماسک رو صورتش داره که چویا نفهمید کیه....وگرنه قبول نمیکرد....چالش:ادوارد کیه؟★
چویا:آخخخخ....کمرممم...ساعت چنده؟
اووووو....ساعت 12 عه
ااا این برگه فعلا زنگ بزنم ببینم قبول میکنن یا نه؟
چویا:*درحال زنگ زدن*
ناشناس:بله؟
چویا:سلام من برای آیدل شدن زنگ زدم...
ناشناس:آها...سنتون
چویا:۲۱
ناشناس:هوم...ساعت ۲ بیاین برا تست
چویا:اوه...باش
چویا:*پایان مکالمه*
چویا:واییی نیم ساعت مونده چقدر سریع میگذره خدایااا
اول برم حموم بعد یکم تمرین صدا کنم بعد برم
*درحال حموم ۵ مین بعد*
چویا:آخيش...راحت شدممم
چویا:خب اول یکم آب گرم بخورم گلوم اوکی شه
ساعت چنده؟....اوووو دیرم شده ۱۳:۵۰
.
.
.
(بعد از رسیدن به کمپانی)
چویا:هوفف سر وقت رسیدم...
بادیگارد:کارت ورود
چویا:برای استخدامی اومدم کارت ورود ندارم...
بادیگارد:هوفف...برو
چویا:ممنونن
.
.
.
(ویو درحال تست)
چویا: امیدوارم هرچی زودتر این نمایش کوفتی تموم شده...رایحه ام داره پخش میشه
همه اینام آلفا ان...
ناشناس:اوکیه...
چویا:پس قبول شدم؟
ناشناس:راستش دوست داریم بیای ولی یکی هست بهتر از تو...
چویا:ایشش....اصن نخواستم با این کمپانیتون اول میگید بیاید بعد رد میکنید
چویا:داشتم میرفتم که که یه صدا که معلوم بود مال یه آلفا بود اومد...دیدم کسایی که
جلوم بودن خم شدن و احترام گذاشتن که فرد ناشناس پشتم گفت:
ناشناس:میتونم قبولت کنم ولی یه شرط داره
چویا:هوم....میشنوم
ناشناس:لباس های باز نپوشی!
چویا:آخه به تو...باش
ناشناس:هوم خوبه و اسمت..
چویا:چویا ناکاهارا هستم و شما؟
ناشناس:ادوارد هستم
چویا:خوشبختم...
----‐-----------------------------------------------------------
★کسایی که معرفی رمان و دیدن میدونن که از لباس باز خوشش نمیاد...پس باید بدونید ادوارد کیه و چرا این اسم و به خودش داده و به جز اینا ادوارد یه ماسک رو صورتش داره که چویا نفهمید کیه....وگرنه قبول نمیکرد....چالش:ادوارد کیه؟★
۳.۸k
۰۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.