تولد آلفا ♤° p¹⁶
تولد آلفا ♤° p¹⁶
ویو نویسنده:
بچه ها دیروز خیلی خسته شدن، اون راه طولانی، جمع کردن و گذاشتن وسایلشون توی اتاق ها، مرتب کردن و تمیز کردن ویلا،خلاصه خیلی خسته شدن. اونقدری که روی کاناپه ها و مبل ها خوابیده بودن. اولین کسی که بیدار شد کیونگ بود. وقتی بلند شد از اینکه اونده بود یه جای دیگه تعجب کرد ولی یه دو دقیقه ای که گذشت یادش اومد که کجا اومدن. قبل از اینکه بقیه بیدار شن بلند شد و یکم این ور و اون ور و تمیز کرد و باقی مونده ی خوراکی ها میوه ها رو ریخت دور و ظرفا رو شست.
جیمین: بیدار شدی؟
کیونگ از شدت ترس ظرف افتاد توی سینک ظرف شویی
کیونگ: واییی...قلبم ترسیدم..
جیمین: معذرت میخوام قصدم این نبود.
بعد دستاش و دور کمرم حلقه کرد
کیونگ: جیمین؟!
جیمین: جانم؟
کیونگ: چیزی شده؟
جیمین: یعنی اصلا بهت بقل کردن و بوس کردن نیومده از بس بی جنبه ای.
کیونگ: خوب حالا تو هم.
بعد جیمین ل*ب کیونگ و ب*و*سی*د.
تهیونگ: اهمممممم...هنوز خواهرمه هاااا !!
جیمین: ولی ماهم دوسال ازدواج کردیم.
تهیونگ: خوب حالا بیا بریم خرید کنیم چیزی تو خونه نیس.
جیمین: پس اون چیزایی که دیشب خوردمی چی بودن!؟
کیونگ: اونا رو از خونه آووردیم توی یخچال جز خیار شور کپک زده و پیاز و سس تاریخ گذشته نداریم!
جیمین: ای بابا..خوب با کیونگ برو!
کیونگ: دکتر جان کوک و چیکار کنیم؟
جیمین: من میمونم پیشش. مثلا قبلا ما باهم دوست صمیمی بودیما!
تهیونگ: بله میدونم!
کیونگ: تهیونگ این بیرون بیا نیس خودم باهات میام!
تهیونگ: اوکی من تو ماشینم پَ.
کیونگ: اوکی.جیمین هواست به کوک باشه دیگه .
جیمین: چشم؟
ویو نویسنده:
بچه ها دیروز خیلی خسته شدن، اون راه طولانی، جمع کردن و گذاشتن وسایلشون توی اتاق ها، مرتب کردن و تمیز کردن ویلا،خلاصه خیلی خسته شدن. اونقدری که روی کاناپه ها و مبل ها خوابیده بودن. اولین کسی که بیدار شد کیونگ بود. وقتی بلند شد از اینکه اونده بود یه جای دیگه تعجب کرد ولی یه دو دقیقه ای که گذشت یادش اومد که کجا اومدن. قبل از اینکه بقیه بیدار شن بلند شد و یکم این ور و اون ور و تمیز کرد و باقی مونده ی خوراکی ها میوه ها رو ریخت دور و ظرفا رو شست.
جیمین: بیدار شدی؟
کیونگ از شدت ترس ظرف افتاد توی سینک ظرف شویی
کیونگ: واییی...قلبم ترسیدم..
جیمین: معذرت میخوام قصدم این نبود.
بعد دستاش و دور کمرم حلقه کرد
کیونگ: جیمین؟!
جیمین: جانم؟
کیونگ: چیزی شده؟
جیمین: یعنی اصلا بهت بقل کردن و بوس کردن نیومده از بس بی جنبه ای.
کیونگ: خوب حالا تو هم.
بعد جیمین ل*ب کیونگ و ب*و*سی*د.
تهیونگ: اهمممممم...هنوز خواهرمه هاااا !!
جیمین: ولی ماهم دوسال ازدواج کردیم.
تهیونگ: خوب حالا بیا بریم خرید کنیم چیزی تو خونه نیس.
جیمین: پس اون چیزایی که دیشب خوردمی چی بودن!؟
کیونگ: اونا رو از خونه آووردیم توی یخچال جز خیار شور کپک زده و پیاز و سس تاریخ گذشته نداریم!
جیمین: ای بابا..خوب با کیونگ برو!
کیونگ: دکتر جان کوک و چیکار کنیم؟
جیمین: من میمونم پیشش. مثلا قبلا ما باهم دوست صمیمی بودیما!
تهیونگ: بله میدونم!
کیونگ: تهیونگ این بیرون بیا نیس خودم باهات میام!
تهیونگ: اوکی من تو ماشینم پَ.
کیونگ: اوکی.جیمین هواست به کوک باشه دیگه .
جیمین: چشم؟
۳.۴k
۰۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.