Im nothing without you part 14
آهنگ ملایمی که در حال پخش بود به اتمام رسید و بعدش اهنگ
عاشقانهای شروع به پخش شدن کرد.با این آهنگِ قشنگ سوجین تصمیم گرفت از همسرش بخواد که با هم برقصن _افتخار رقص خانم؟
دستش رو جلو برد و جیهیون با لبخند ظریفی دست اونو گرفت و وقتی به وسط سالن پذیرایی رفتن همگی براشون دست زدن.بعد از اون چند زوج دیگه هم با هم اومدن و شروع به رقصیدن کردن.جونگکوک که داشت رقصیدنشون رو تماشا میکرد با دیدن دست تهیونگ که به روش دراز شده بود و چشمایی که به تخم چشماش زل زده بود کمی تعجب کرد و با آرامش و لبخندی این رقص دونفره رو پذیرفت.
(آهنگ oh no-oh yes)
_بهت خوش میگذره؟
تهیونگ پرسید و جونگکوک که یکی از دستاش روی سرشونه تهیونگ و اون یکی توی دستش بود لبخندی زد_هر جایی که با هم باشیم بهم خوش میگذره
تهیونگ لبخندی زد و گفت_مامانم و سوهیون چی بهت میگفتن؟
جونگکوک آروم سرشو به دو طرف تکون داد_چیز خاصی نبود
کمی با چشمایی که انگار اونو میپرستیدن و عشق ازشون بیرون میزد نگاهش کرد و زمزمه کرد_دوسِت دارم _منم دوست دارم تهیونگم
..
یونجون به یوری که گوشهای ایستاده بود و به اون زوجها نگاه میکرد چشم دوخت و به سمتش رفت_افتخار همراهی میدین؟
یوری بعد از دیدن یونجون که قد و قوارهی بلندی داشت و چهارشونه و جذاب بود سری تکون داد_البته
بعد از اینکه به وسط رفتن و شروع به رقصیدن کردن،یونجون همونطور که دستش دور کمر یوری بود ازش پرسید_چه نسبتی با میزبان دارین؟ _برادرزاده آقای کیم هستم،دختر کیم سوجون
یونجون سری تکون داد_دختر عموی تهیونگ؟
یوری که کمی تعجب کرده بود سری تکون داد _تو مهمونیهای قبلی ندیده بودمتون _اولین بارمه میام.تازه با آقای کیم همکاری کردیم.
و ادامه داد_تهیونگ و همسرش،جونگکوک درسته؟...خیلی بهم میان
همونطور که چشمش رو اونا بود با لبخند مرموزی که یوری رو تو شک مینداخت گفت و یوری لبخند کمرنگی زد.
~
مهمونها رو بدرقه کرده بودن و فقط سوهیون و همسرش،جونگکوک و تهیونگ،پدر مادر یوری و یوری مونده بودن.همگی توی پذیرایی روی مبل نشسته بودن و تهیونگ و جونگکوک هم به اصرار پدرش مونده بودن. _تهیونگ میتونی بری به جیآه یه سر بزنی؟بچم چند روزه بدخواب شده
سوهیون گفت و تهیونگ سری تکون داد_الان برمیگردم عزیزم
با اینکه نمیخواست تنهاش بزاره و حس بدی بهش بده مجبور شد که بره و جیآه رو چک کنه.از پلهها بالا رفت و به اتاقی که جیآه توش خواب بود رفت.به اون دختر بچهی کوچولوی یک ساله که با آرامش خوابیده بود نگاه کرد و بعد از اینکه مطمئن شد چیزی نیاز نداره میخواست از اتاق بیرون بیاد که یوری وارد اتاق شد.
ادامه در کامنت
like please??
عاشقانهای شروع به پخش شدن کرد.با این آهنگِ قشنگ سوجین تصمیم گرفت از همسرش بخواد که با هم برقصن _افتخار رقص خانم؟
دستش رو جلو برد و جیهیون با لبخند ظریفی دست اونو گرفت و وقتی به وسط سالن پذیرایی رفتن همگی براشون دست زدن.بعد از اون چند زوج دیگه هم با هم اومدن و شروع به رقصیدن کردن.جونگکوک که داشت رقصیدنشون رو تماشا میکرد با دیدن دست تهیونگ که به روش دراز شده بود و چشمایی که به تخم چشماش زل زده بود کمی تعجب کرد و با آرامش و لبخندی این رقص دونفره رو پذیرفت.
(آهنگ oh no-oh yes)
_بهت خوش میگذره؟
تهیونگ پرسید و جونگکوک که یکی از دستاش روی سرشونه تهیونگ و اون یکی توی دستش بود لبخندی زد_هر جایی که با هم باشیم بهم خوش میگذره
تهیونگ لبخندی زد و گفت_مامانم و سوهیون چی بهت میگفتن؟
جونگکوک آروم سرشو به دو طرف تکون داد_چیز خاصی نبود
کمی با چشمایی که انگار اونو میپرستیدن و عشق ازشون بیرون میزد نگاهش کرد و زمزمه کرد_دوسِت دارم _منم دوست دارم تهیونگم
..
یونجون به یوری که گوشهای ایستاده بود و به اون زوجها نگاه میکرد چشم دوخت و به سمتش رفت_افتخار همراهی میدین؟
یوری بعد از دیدن یونجون که قد و قوارهی بلندی داشت و چهارشونه و جذاب بود سری تکون داد_البته
بعد از اینکه به وسط رفتن و شروع به رقصیدن کردن،یونجون همونطور که دستش دور کمر یوری بود ازش پرسید_چه نسبتی با میزبان دارین؟ _برادرزاده آقای کیم هستم،دختر کیم سوجون
یونجون سری تکون داد_دختر عموی تهیونگ؟
یوری که کمی تعجب کرده بود سری تکون داد _تو مهمونیهای قبلی ندیده بودمتون _اولین بارمه میام.تازه با آقای کیم همکاری کردیم.
و ادامه داد_تهیونگ و همسرش،جونگکوک درسته؟...خیلی بهم میان
همونطور که چشمش رو اونا بود با لبخند مرموزی که یوری رو تو شک مینداخت گفت و یوری لبخند کمرنگی زد.
~
مهمونها رو بدرقه کرده بودن و فقط سوهیون و همسرش،جونگکوک و تهیونگ،پدر مادر یوری و یوری مونده بودن.همگی توی پذیرایی روی مبل نشسته بودن و تهیونگ و جونگکوک هم به اصرار پدرش مونده بودن. _تهیونگ میتونی بری به جیآه یه سر بزنی؟بچم چند روزه بدخواب شده
سوهیون گفت و تهیونگ سری تکون داد_الان برمیگردم عزیزم
با اینکه نمیخواست تنهاش بزاره و حس بدی بهش بده مجبور شد که بره و جیآه رو چک کنه.از پلهها بالا رفت و به اتاقی که جیآه توش خواب بود رفت.به اون دختر بچهی کوچولوی یک ساله که با آرامش خوابیده بود نگاه کرد و بعد از اینکه مطمئن شد چیزی نیاز نداره میخواست از اتاق بیرون بیاد که یوری وارد اتاق شد.
ادامه در کامنت
like please??
۳.۴k
۰۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.