فیک جیمین
ازدواج اجباری
پارت ۱۴
ویو ا.ت
با صدای جیمین از خواب بیدار شدم ....
جیمین : ا.ت .. ا.ت بیدار شو
ا.ت : بله ؟ ( خوابالو )
جیمین : پاشو صبحونه بخوریمم
ا.ت : ۵ دیقه دیگه ( خوابالو)
جیمین : نه
ا.ت : ساعت چنده ؟
جیمین : ۸ صب
ا.ت : 😐
جیمین : پایین منتظرم
ا.ت : باشه
از روی تخت بلند شدم و رفتم دستشویی کار های لازم رو کردم و یه لباس راحت پوشیدم و رفتم پایین
ا.ت: اومدم
جیمین : بیا
خلاصه صبحونرو خوردیم و جیمین رفت سرکار منم بلند شدم تا یکم خونرو تمیز کنم
............
همینطوری سرم گرم کارم بود که در خونه باز و بسته شد ...
جیمین : سلاام
ا.ت: اومدی
جیمین : نه هنو تو راهم
ا.ت : 🙄😐
جیمین : واه چقد خونه قشنگ شده
ا.ت : میدونم .... جیمین
جیمین : هوم ؟
ا.ت : مامانت غذا چی دوست داره ؟
جیمین : خبب .... پاستا و خورشت کیمچی دوست داره
ا.ت : خب پس اوکی
رفتم و چند مدل غذا درست کردم ..
تقریبا ساعت ۷ .. ۸ اینا بود رفتم توی اتاق تا اماده بشم
رفتم حموم و یه دوش ۱۰ مینی گرفتم ... اومدم بیرون لباسمو پوشیدم ( عکس میزارم )
موهامو باز گذاشتم یه میکاپ لایت کردم و رفتم پیش جیمین
ا.ت : خوب شدم ؟ ( کیوت )
ویو جیمین
ا.ت از پله ها اومد پایین وایی چقد خوشگله
ا.ت : خوب شدم ؟ ( کیوت )
محوش شدم لعنتی
ا.ت : جیمین ؟؟
جیمین : ها ؟
ا.ت : خوب شدم ؟
جیمین :نه
ا.ت : ایش
( صدای زنگ در )
ا.ت : اومدن
ویو ا.ت
رفتم درو باز کردم
م.ج : وای سلام ا.ت قشنگم خوبی ؟
ا.ت : اوه سلام مادر جان ممنون شما خوبید ؟
م.ج: مرسی عزیزم
ا.ت : سلام پدر جان
ب.ج : سلام عروس گلم
سوا : ایشش سلام ( عشوه )
ا.ت : اا سلام .... بفرمایید تو
رفتن تو
م.ج : یادم رفت معرفی کنم
سوا : سلام ددیییی
جیمین : گفتم منو اینموری صدا نکننن ( داد)
سوا : ایشش
م.ج : ایشون سوا هستن دختر عمه جیمین سوئیس بوده تازه برگشته
ا.ت : اها خوشبختم
دستمو دراز کردم تا بهش دست بدم محلم نداد بیشور
.................
بعد از شام
......
شرطا : ۱۵ لایک ۶ کامنت
ممنون کیوتامممم💗💗💗💗💗💗💗💗
پارت ۱۴
ویو ا.ت
با صدای جیمین از خواب بیدار شدم ....
جیمین : ا.ت .. ا.ت بیدار شو
ا.ت : بله ؟ ( خوابالو )
جیمین : پاشو صبحونه بخوریمم
ا.ت : ۵ دیقه دیگه ( خوابالو)
جیمین : نه
ا.ت : ساعت چنده ؟
جیمین : ۸ صب
ا.ت : 😐
جیمین : پایین منتظرم
ا.ت : باشه
از روی تخت بلند شدم و رفتم دستشویی کار های لازم رو کردم و یه لباس راحت پوشیدم و رفتم پایین
ا.ت: اومدم
جیمین : بیا
خلاصه صبحونرو خوردیم و جیمین رفت سرکار منم بلند شدم تا یکم خونرو تمیز کنم
............
همینطوری سرم گرم کارم بود که در خونه باز و بسته شد ...
جیمین : سلاام
ا.ت: اومدی
جیمین : نه هنو تو راهم
ا.ت : 🙄😐
جیمین : واه چقد خونه قشنگ شده
ا.ت : میدونم .... جیمین
جیمین : هوم ؟
ا.ت : مامانت غذا چی دوست داره ؟
جیمین : خبب .... پاستا و خورشت کیمچی دوست داره
ا.ت : خب پس اوکی
رفتم و چند مدل غذا درست کردم ..
تقریبا ساعت ۷ .. ۸ اینا بود رفتم توی اتاق تا اماده بشم
رفتم حموم و یه دوش ۱۰ مینی گرفتم ... اومدم بیرون لباسمو پوشیدم ( عکس میزارم )
موهامو باز گذاشتم یه میکاپ لایت کردم و رفتم پیش جیمین
ا.ت : خوب شدم ؟ ( کیوت )
ویو جیمین
ا.ت از پله ها اومد پایین وایی چقد خوشگله
ا.ت : خوب شدم ؟ ( کیوت )
محوش شدم لعنتی
ا.ت : جیمین ؟؟
جیمین : ها ؟
ا.ت : خوب شدم ؟
جیمین :نه
ا.ت : ایش
( صدای زنگ در )
ا.ت : اومدن
ویو ا.ت
رفتم درو باز کردم
م.ج : وای سلام ا.ت قشنگم خوبی ؟
ا.ت : اوه سلام مادر جان ممنون شما خوبید ؟
م.ج: مرسی عزیزم
ا.ت : سلام پدر جان
ب.ج : سلام عروس گلم
سوا : ایشش سلام ( عشوه )
ا.ت : اا سلام .... بفرمایید تو
رفتن تو
م.ج : یادم رفت معرفی کنم
سوا : سلام ددیییی
جیمین : گفتم منو اینموری صدا نکننن ( داد)
سوا : ایشش
م.ج : ایشون سوا هستن دختر عمه جیمین سوئیس بوده تازه برگشته
ا.ت : اها خوشبختم
دستمو دراز کردم تا بهش دست بدم محلم نداد بیشور
.................
بعد از شام
......
شرطا : ۱۵ لایک ۶ کامنت
ممنون کیوتامممم💗💗💗💗💗💗💗💗
۳.۶k
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.