پارت ۱۴

پارت ۱۴


حموم کردم و اومدم بیرون لباسمو عوض کردم لباس ندیمه ایمو پوشیدم و رفتم اشپز خونه

تانو: عا ا/ت سلام خوبی

ا/ت: سلا ممنون تو خوبی ابجی تانو

تانو: ممنون ا/ت تو اشپزی بلدی؟

ا/ت: بله بلدم
تانو: پس امروز تو بپز

ا/ت: باشه فقط چی بپزم؟

تانو: بیبیمباپ (پلوی مخلوط) بلدی؟ اخه غذای مورد علاقه اربابه

ا/ت: این غذارو خیلی خوب بلدم
تانو: عالیه پس شروع کن

غذارو میپزی و سفره رو بقیه ندیمه ها اماده میکنن و غذارو میبری میزاری جلوش

ا/ت: عام این غذارو من درست کردم، امیدوارم از تعمش خوشتون بیاد

ارباب خورد و از صورتش به نظر خوشش اومده بود

تهیونگ: بد نیس میتونی بری

و میری

تهیونگ
غذاذخیلی خوشمزه بود دست پختش خیلی خوبه ولی برای اینکه پرو نشه گفتم بد نیست و میتونی بری
یجوری رفت انگار ناراحت شد


ا/ت

یزره ناراحت شدم چون با زحمت غذارو پخته بودم و حتی دستمم یزره بریده شد
اخه این چقد پروعه اهه


تهیونگ: غذا تموم شد و پاشدم رفتم اتاقم و رفتم تو گوشی

یه پیامی اومده بود از ناشناس
رفتم دیدم اه باز این دختره چندش
پیام داده (دوست دختر قبلیش که اسمش دا یون بود.

اوک دگین کم بود دیگه چیزی به ذهنم نرسید
و شرط ۸۰ فالوور