MY KILLER P: 3
_چت شده تو؟!
_من چم شده؟
دستاش رو درون هم گره داد و با چهره ای عصبی به چشمام زل زد
_میخوای چیکار کنی؟
با تعجب به صورتش خیره شد
_باید چیکار کنم؟
صورتش عصبانی بود.انگار که از چیزی اطلاع داشته باشه و فرد مقابلش دروغ بگوید. قدمی جلوتر برداشت. درحالی که کلمات از دهانش خارج میشدن، با انگشت اشاره اش را به شونه فرد مقابلش ضربه میزد
_بنده هواسم بهت بود وقتی توی زنگ ریاضی داشتی با چشمات شاگرد جدیدو میخوردیش!
_منظورت چیه؟؟؟
_جناب کیم تهیونگ! مسخره بازی در نیار!! میدونم از وجود رقیب تازه چندان خوشحال نیستی ولی..
_ولی چی؟؟ تو بهم اعتماد نداری؟؟
خنده ای عصبی کرد و ادامه داد
_انقدر میترسی گند بزنم؟؟ من چند سالمه؟ ۶ سالمه؟؟؟؟؟
با عصبانیت اهی کشید و با انگشت اشارش، شقیقش رو ماساژ داد
_قضیه اعتماد من نیست!! من فقط میگم مراقب باش. ممکنه دردسر درست شه و ای..
_کل حرفات سرچشمه از همینه!! تو بهم اعتماد نداری!! میترسی باهاش دعوا کنم!!!
از عصبانیت صداش بلند تر شد و حرف هایش به داد تبدیل شد
_چرا نمیفهمی من میگم حواست باشههه!!!!!! میخوای مثل اون دفعه فاجعه درست کنی؟؟!!!!
تهیونگ نیشخندی زد. به چشمای شوگا زل زد و بزرگترین نقطه ضعفشو بیان کرد
_مرسی از اینکه مواظبمی. ولی دفعه بعدی بجای اینکه سر کلاس حواست به من باشه، به معلم گوش بده تا شاید بتونی یکی از امتحانارو پاس شی!!!
تهیونگ با شونه اش، شوگای مات زده رو هل داد و به سمت کلاس حرکت کرد...
_من چم شده؟
دستاش رو درون هم گره داد و با چهره ای عصبی به چشمام زل زد
_میخوای چیکار کنی؟
با تعجب به صورتش خیره شد
_باید چیکار کنم؟
صورتش عصبانی بود.انگار که از چیزی اطلاع داشته باشه و فرد مقابلش دروغ بگوید. قدمی جلوتر برداشت. درحالی که کلمات از دهانش خارج میشدن، با انگشت اشاره اش را به شونه فرد مقابلش ضربه میزد
_بنده هواسم بهت بود وقتی توی زنگ ریاضی داشتی با چشمات شاگرد جدیدو میخوردیش!
_منظورت چیه؟؟؟
_جناب کیم تهیونگ! مسخره بازی در نیار!! میدونم از وجود رقیب تازه چندان خوشحال نیستی ولی..
_ولی چی؟؟ تو بهم اعتماد نداری؟؟
خنده ای عصبی کرد و ادامه داد
_انقدر میترسی گند بزنم؟؟ من چند سالمه؟ ۶ سالمه؟؟؟؟؟
با عصبانیت اهی کشید و با انگشت اشارش، شقیقش رو ماساژ داد
_قضیه اعتماد من نیست!! من فقط میگم مراقب باش. ممکنه دردسر درست شه و ای..
_کل حرفات سرچشمه از همینه!! تو بهم اعتماد نداری!! میترسی باهاش دعوا کنم!!!
از عصبانیت صداش بلند تر شد و حرف هایش به داد تبدیل شد
_چرا نمیفهمی من میگم حواست باشههه!!!!!! میخوای مثل اون دفعه فاجعه درست کنی؟؟!!!!
تهیونگ نیشخندی زد. به چشمای شوگا زل زد و بزرگترین نقطه ضعفشو بیان کرد
_مرسی از اینکه مواظبمی. ولی دفعه بعدی بجای اینکه سر کلاس حواست به من باشه، به معلم گوش بده تا شاید بتونی یکی از امتحانارو پاس شی!!!
تهیونگ با شونه اش، شوگای مات زده رو هل داد و به سمت کلاس حرکت کرد...
۷.۲k
۲۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.