My Girl
Part⁸
ات:ولی این سینگله دلم به حالش میسوزه "دهن پر"
جیمین:که اینطور خب من میخوام دوست دخترمو بیارم خونه تازه شب تو اتاق تو میخوابه منم تو رو نمیبرم
ات:باشه هرجور راحتین اگر میخوای اموال منم بزن به نامش
جیمین:این چشه
کوک:چته"سرد"
ات:ایم اوکی
همه:ها چی چی میگی
"مکالمه"
ات:الو مامان
چه یونگ:سلام دخترم جانم چیکار داشتی
ات:پول میخوام
چه یونگ:الان برات یه میلیارد وون میریزم تازه شبم با دوستان برو عمارت دیگه بابات
ات:i love you mom
چه یونگ:درست حرف بزن دختر
ات:عاشقتم مامانم زندگیم بای بای
"پایان مکالمه"
ات:جیمین چقدر موجودی داره کارتم
جیمین:ملکه یه موقع خودت حدس نزنی
ات:۳میلیارد و ۷۴۸ ملیون وون؟
جیمین:اومایگاد چرا مامان اینقدر بهت پول داد
ات:تازه بابا لباسامو وسایلمو میاره اون یکی عمارت بهم گفته اونجا هم بمونم"زبون در اورد"
جیسو:چقدر بینتون فرق میزارن
ات:چون من کوچولو و کیوت خانوادم و بیکارم
جیمین:خب منم کیوتم
ات:من جذابم
جیمین:دلیل نمیشه منم جذابم
ات:دلیل میشه چون من جوونم تو پیری"خنده"
کوک:شت اومایگاد"خنده"
ته:کوک خندید؟
شوگا:باورنکردنیه
جیمین:این مگه چی گفت حالا بعدش به حسابش میرسم
ات:عرررررر چقدر شبیه خرگوشی"ذوق"
کوک:من کی خندیدم
ات:از جکسون بزرگوار که یکی از بادیگاردای خرگوش هست ممنونم که عکس گرفتی"تعظیم"
کوک:جکسون از خدا بی خبرررررررررر
جکسون:گوه خوردم
ات:هی هی هی ولش کن بچمو گناه داره نازی نازی"کیوت"
جکسون:خانم بی احترامی نباشه ولی من ۳۷ سالمه شما ۲۰ سالتونه
مکس:خانم پارک بریم
ات:کیف
جیمین:بفرمایین پرانسس
ات:من پرانسس به دنیا اومدم.......وسایلم رو بردی مکس"عینک آفتابی رو تو شب زد به به "
مکس:بله خانم ولی شما دو روز دیگه میریم المان
جیمین:تو کیی
مکس:بادیگارد خانم پارک.....خداحافظ
"رفتن"
ویو ات
با مکس داشتیم میرفتیم اون عمارت بابام که مکس گفت هیچی تو خونه نیست منم از ماشین پیاده شدم رفتم فروشگاه انواع نوشیدنی و رامیون ها رو گرفتم برای صبحم رفتم مربای توتفرنگی با شیر موز گرفتم و رفتم سوار ون شدم رفتیم خونه اونجا پر از بادیگارد بود رفتم تو به ندیمه ها گفتم چمدونا رو ببرن اتاقم بعد خودم رفتم خوراکی ها رو چیندم و رفتم تو اتاق لباسمو عوض کردم و گرفتم خوابیدم صبح از خواب بلند شدم یه لباس راحتی پوشیدم رفتم پایین پنکیک درست کردم روشم مربای توتفرنگی زدم و نشستم خواردم بعد رفتم تو اتاقم از اونجایی که امروز یه جلسه خیلی مهم تو شرکت شریک بابامه و نه بابام نه جیمین نیست من رفتم اون شرکت واو چقدر بزرگه برگام
ات:ببخشید میتونم بپرسم جلسه کجا برگزار میشه
یکی از کارکنان زن:سگ رئیس ندویین اروم باشین رئیس چیزی میگه بهمون"داد"
بم"هاپ هاپ"اتو دید"
ات:بم کوچولو بیا ببینم
بم:
ات:ولی این سینگله دلم به حالش میسوزه "دهن پر"
جیمین:که اینطور خب من میخوام دوست دخترمو بیارم خونه تازه شب تو اتاق تو میخوابه منم تو رو نمیبرم
ات:باشه هرجور راحتین اگر میخوای اموال منم بزن به نامش
جیمین:این چشه
کوک:چته"سرد"
ات:ایم اوکی
همه:ها چی چی میگی
"مکالمه"
ات:الو مامان
چه یونگ:سلام دخترم جانم چیکار داشتی
ات:پول میخوام
چه یونگ:الان برات یه میلیارد وون میریزم تازه شبم با دوستان برو عمارت دیگه بابات
ات:i love you mom
چه یونگ:درست حرف بزن دختر
ات:عاشقتم مامانم زندگیم بای بای
"پایان مکالمه"
ات:جیمین چقدر موجودی داره کارتم
جیمین:ملکه یه موقع خودت حدس نزنی
ات:۳میلیارد و ۷۴۸ ملیون وون؟
جیمین:اومایگاد چرا مامان اینقدر بهت پول داد
ات:تازه بابا لباسامو وسایلمو میاره اون یکی عمارت بهم گفته اونجا هم بمونم"زبون در اورد"
جیسو:چقدر بینتون فرق میزارن
ات:چون من کوچولو و کیوت خانوادم و بیکارم
جیمین:خب منم کیوتم
ات:من جذابم
جیمین:دلیل نمیشه منم جذابم
ات:دلیل میشه چون من جوونم تو پیری"خنده"
کوک:شت اومایگاد"خنده"
ته:کوک خندید؟
شوگا:باورنکردنیه
جیمین:این مگه چی گفت حالا بعدش به حسابش میرسم
ات:عرررررر چقدر شبیه خرگوشی"ذوق"
کوک:من کی خندیدم
ات:از جکسون بزرگوار که یکی از بادیگاردای خرگوش هست ممنونم که عکس گرفتی"تعظیم"
کوک:جکسون از خدا بی خبرررررررررر
جکسون:گوه خوردم
ات:هی هی هی ولش کن بچمو گناه داره نازی نازی"کیوت"
جکسون:خانم بی احترامی نباشه ولی من ۳۷ سالمه شما ۲۰ سالتونه
مکس:خانم پارک بریم
ات:کیف
جیمین:بفرمایین پرانسس
ات:من پرانسس به دنیا اومدم.......وسایلم رو بردی مکس"عینک آفتابی رو تو شب زد به به "
مکس:بله خانم ولی شما دو روز دیگه میریم المان
جیمین:تو کیی
مکس:بادیگارد خانم پارک.....خداحافظ
"رفتن"
ویو ات
با مکس داشتیم میرفتیم اون عمارت بابام که مکس گفت هیچی تو خونه نیست منم از ماشین پیاده شدم رفتم فروشگاه انواع نوشیدنی و رامیون ها رو گرفتم برای صبحم رفتم مربای توتفرنگی با شیر موز گرفتم و رفتم سوار ون شدم رفتیم خونه اونجا پر از بادیگارد بود رفتم تو به ندیمه ها گفتم چمدونا رو ببرن اتاقم بعد خودم رفتم خوراکی ها رو چیندم و رفتم تو اتاق لباسمو عوض کردم و گرفتم خوابیدم صبح از خواب بلند شدم یه لباس راحتی پوشیدم رفتم پایین پنکیک درست کردم روشم مربای توتفرنگی زدم و نشستم خواردم بعد رفتم تو اتاقم از اونجایی که امروز یه جلسه خیلی مهم تو شرکت شریک بابامه و نه بابام نه جیمین نیست من رفتم اون شرکت واو چقدر بزرگه برگام
ات:ببخشید میتونم بپرسم جلسه کجا برگزار میشه
یکی از کارکنان زن:سگ رئیس ندویین اروم باشین رئیس چیزی میگه بهمون"داد"
بم"هاپ هاپ"اتو دید"
ات:بم کوچولو بیا ببینم
بم:
۲.۶k
۱۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.