فیک شبدر سیاه پارت۴
دست اونایی که حمایت میکنن و دل داریم میدن درد نکنه
واقعا مرسی
اما:کجا میری هیرو چان؟
هیرو:میرم بیرون یه جایی کار دارم برمیگردم
اما:باشه
اما توی ذهن:نمیدونم چرا انقدر هیرو مشکوک بود
از زبان هیرو
سوار ماشین شدم و از عمارت زدم بیرون چون گفتم که به ماشین ردیاب وصله و ران منو ردیابی میکنه ماشینو یه جایی توی خیابون ول کردم و یه دونه تاکسی گرفتم زنگ زدم به سوزومه
+الو سلام سوزومه کجایی خونه یی؟
-من خونه نیستم ولی خدمتکارام هستم برو خونه در بزن و بگو از طرف من اومدی بهشون میسپرم
+باشه ممنونم
_خواهش
[هیرو رفت خونه سوزومه سوزومه خونه اش خیلی بزرگ هست برای همین یه اتاق خدمت کارا برا هیرو اماده کردن]
هیرو:رفتم رو تخت نشستم و یه عالمه گریه کردن
به خودم قول دادم از دختر کوچولوم مواظبت کنم و بزرگش کنم
قول دادم قوی بشم زمانی که ران منو دید قبل از این که باهام درگیر بشه ازم بترسه
اشکام رو پاک کردم و یه لباس راحت پوشیدم رفتم دراز کشیدم
[پرش زمانی ساعت۱]
از زبان نویسنده:وقتی که اهم اهم ران تموم شد لباس هاش رو پوشید و همون لحظه اون به خوش آمد
ران:وای خدایی من چرا سرم درد میکنه این زنه چرا اینطوری هست
آهان قرارداد اون جاست من برگردم امارت که هیرو منتظرم هست
[پرش مکانی امارات بانتن]
از زبان نویسنده:ریندو از گند ران زده خبر نداشت برای همین کافه رو آماده کرد و خوشحال آمد خونه یعنی قشنگ طوری که یه لبخند کاوایی رو لبش داشت
هین طور که تو امارت سمت واحد مشترک ران و هیرو میرفت اما رو دید
اما:سلام ریندو کون
ریندو:سلام اما چان هیرو رو ندیدی؟
اما:چرا ساعت ۱۰ یا ۱۰نیم بود که رفت بیرون
ریندو:مرسی
ریندو:رفتم دفتر مایکی انقد اصبانی بود که میخواست زند زنده کفنم کنه بجبورم کرد بهش توضیح بدم کجا بودم ولی کار داشتم
من هم همه ماجرا رو بهش گفتم که هیرو بارداره
انگار دوتا بال در آورده بود خیلی خوشحال بود بهم گفت منتظرم بچه به دنیا بیاد اونو ببینم فک کنم بچه ها رو خیلی دوست داره
بهش گفتم به کسی نگه که چیزی نگه
رفتم تو دفترم
ران: داشتم سمت واحد مشترکم با هیرو که تو امارت بود میرفتم که اما رو دیدم
اما: سلام ران کون
ران:سلام اما چان هیرو رو ندیدی؟
اما:هیرو رفته بیرون
ران:ممنونم
اما:خواهش
اما در زدن:چرا همه این قد مشکوکن؟
ران:رفتم داخل دفترم همین که رو میز نشستم چشمم به اون عکس ها و نامه خودرد
سریع نامه رو باز کردم
توش نوشته بود
دیگه نمیخوام رنگتو ببینم مرتیکه دیوث
تو مگه به من نمیگفتی که دوست داری هاااان
پس من برای برطرف کردن نیاز های جنسی ات بودم؟
هایتانی فک نمیکردم زمانی که با منی با زن دیگه یی هم باشی
باید حدس میزدم دختر باز هستی معلوم نیست تاحالا دل چند نفر رو شکستی
آرزو میکنم بمیری کاش هیچ وقت وارد زندگی من و نمیشدی
دیگه کسی به نام هایتانی ران برام وجود نداره
از طرف هیروکو آگاوا
پچه ها من این قد طولانی پارت میدم حمایت نمیکنید نظر بنویسید دیگه
بابت غلط املایی ببخشید
#فیکشن
#ران_هایتانی
#بانتن
#توکیو_رنجرز
#فیک
#انیمه
واقعا مرسی
اما:کجا میری هیرو چان؟
هیرو:میرم بیرون یه جایی کار دارم برمیگردم
اما:باشه
اما توی ذهن:نمیدونم چرا انقدر هیرو مشکوک بود
از زبان هیرو
سوار ماشین شدم و از عمارت زدم بیرون چون گفتم که به ماشین ردیاب وصله و ران منو ردیابی میکنه ماشینو یه جایی توی خیابون ول کردم و یه دونه تاکسی گرفتم زنگ زدم به سوزومه
+الو سلام سوزومه کجایی خونه یی؟
-من خونه نیستم ولی خدمتکارام هستم برو خونه در بزن و بگو از طرف من اومدی بهشون میسپرم
+باشه ممنونم
_خواهش
[هیرو رفت خونه سوزومه سوزومه خونه اش خیلی بزرگ هست برای همین یه اتاق خدمت کارا برا هیرو اماده کردن]
هیرو:رفتم رو تخت نشستم و یه عالمه گریه کردن
به خودم قول دادم از دختر کوچولوم مواظبت کنم و بزرگش کنم
قول دادم قوی بشم زمانی که ران منو دید قبل از این که باهام درگیر بشه ازم بترسه
اشکام رو پاک کردم و یه لباس راحت پوشیدم رفتم دراز کشیدم
[پرش زمانی ساعت۱]
از زبان نویسنده:وقتی که اهم اهم ران تموم شد لباس هاش رو پوشید و همون لحظه اون به خوش آمد
ران:وای خدایی من چرا سرم درد میکنه این زنه چرا اینطوری هست
آهان قرارداد اون جاست من برگردم امارت که هیرو منتظرم هست
[پرش مکانی امارات بانتن]
از زبان نویسنده:ریندو از گند ران زده خبر نداشت برای همین کافه رو آماده کرد و خوشحال آمد خونه یعنی قشنگ طوری که یه لبخند کاوایی رو لبش داشت
هین طور که تو امارت سمت واحد مشترک ران و هیرو میرفت اما رو دید
اما:سلام ریندو کون
ریندو:سلام اما چان هیرو رو ندیدی؟
اما:چرا ساعت ۱۰ یا ۱۰نیم بود که رفت بیرون
ریندو:مرسی
ریندو:رفتم دفتر مایکی انقد اصبانی بود که میخواست زند زنده کفنم کنه بجبورم کرد بهش توضیح بدم کجا بودم ولی کار داشتم
من هم همه ماجرا رو بهش گفتم که هیرو بارداره
انگار دوتا بال در آورده بود خیلی خوشحال بود بهم گفت منتظرم بچه به دنیا بیاد اونو ببینم فک کنم بچه ها رو خیلی دوست داره
بهش گفتم به کسی نگه که چیزی نگه
رفتم تو دفترم
ران: داشتم سمت واحد مشترکم با هیرو که تو امارت بود میرفتم که اما رو دیدم
اما: سلام ران کون
ران:سلام اما چان هیرو رو ندیدی؟
اما:هیرو رفته بیرون
ران:ممنونم
اما:خواهش
اما در زدن:چرا همه این قد مشکوکن؟
ران:رفتم داخل دفترم همین که رو میز نشستم چشمم به اون عکس ها و نامه خودرد
سریع نامه رو باز کردم
توش نوشته بود
دیگه نمیخوام رنگتو ببینم مرتیکه دیوث
تو مگه به من نمیگفتی که دوست داری هاااان
پس من برای برطرف کردن نیاز های جنسی ات بودم؟
هایتانی فک نمیکردم زمانی که با منی با زن دیگه یی هم باشی
باید حدس میزدم دختر باز هستی معلوم نیست تاحالا دل چند نفر رو شکستی
آرزو میکنم بمیری کاش هیچ وقت وارد زندگی من و نمیشدی
دیگه کسی به نام هایتانی ران برام وجود نداره
از طرف هیروکو آگاوا
پچه ها من این قد طولانی پارت میدم حمایت نمیکنید نظر بنویسید دیگه
بابت غلط املایی ببخشید
#فیکشن
#ران_هایتانی
#بانتن
#توکیو_رنجرز
#فیک
#انیمه
۵.۴k
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.