داستان من پارت 3
اگرچه تنهانبودم.
ولی اهساس تنهایی می کردم.
تاوقتی که اون امد.
بیشر وقت خونه بود و روزا استراحت می کردیم.
بعد از روز می رفتیم بیرون.
زندگیم عالی شده بود.
شاد وخرم.
فکر می کردم نمی تو نم بدون اون باشم.
ارزوم براورده شده بود.
تا اینکه یه شب تنها بودم گفته بود صبح میاد.
واین که نرم بیرون یا حیات.
من که تر س داشتم رفتم زیر پتو.
تر سم از تنهایی نبود .
ازینکه تنهانباشم بود.
صدا های عجیبی بودن.
مثلا صدای بچه یا گربه من ترس داشتم.
که دیدم یه چیز سیاه امده اینجا.
قش کردم وافتادم روی تخت.
وقتی پاشدم دیدم..................................................................
ادامه دارد 😁
ممنون خوندی😍
ولی اهساس تنهایی می کردم.
تاوقتی که اون امد.
بیشر وقت خونه بود و روزا استراحت می کردیم.
بعد از روز می رفتیم بیرون.
زندگیم عالی شده بود.
شاد وخرم.
فکر می کردم نمی تو نم بدون اون باشم.
ارزوم براورده شده بود.
تا اینکه یه شب تنها بودم گفته بود صبح میاد.
واین که نرم بیرون یا حیات.
من که تر س داشتم رفتم زیر پتو.
تر سم از تنهایی نبود .
ازینکه تنهانباشم بود.
صدا های عجیبی بودن.
مثلا صدای بچه یا گربه من ترس داشتم.
که دیدم یه چیز سیاه امده اینجا.
قش کردم وافتادم روی تخت.
وقتی پاشدم دیدم..................................................................
ادامه دارد 😁
ممنون خوندی😍
۱.۶k
۲۷ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.