**گذشته ی سیاه ** p10
.همین که وارد محوطه ی بار شدیم بوی تلخ الکل پیچید ... بوی گند سیگار ....یه جای مناسب پیدا کردم بهشون اشاره کردم که برن اونجا بشینن...منم رفتم سمت گارسون و سه تا شیشه ویسکی سفارش دادم و رفتم سمت میزی که نشسته بودن جیمین و شیلو بغل هم نشستن بودن و شوگا این طرف تک و تنها بودم ...خنده ام گرفته بود ولی سعی میکردم مخفیش کنم رفتم کنار شوگا نشستم ...
دستم و روی کمرش کشیدم و گفتم
تهیونگ : آخ ... آخ داداش سینگل من ..(پوزخند)
شوگا : سر به سرم نمیزاری ها تهیونگ ( اخم )
تهیونگ : قیافه تو اونجوری نکن که اصلا به پیشی مثل تو نمیاد ... زدم زیر خنده دیدم خیلی عصبی شده ومیخواد حمله ور بشه روم ....
تهیونگ : باشه باشه ... (خنده)
شوگا زیر لب غر میزد که گفتم
تهیونگ : بیخیال بیا امروز و شل کنیم ... واسه تو هم یکی و پیدا میکنم(پوزخند)
شوگا : تهیونگ خیلی ...
میخواس به فحش ام ببنده که انگشت اشاره ام و روی لبم ام کجکی گذاشتم و سمت گارسون که داشت نزدیک مون میشد اشاره کردم......
شوگا با چشماش بهم داشت میفهموند که برو به جونش دعا کن (منظورش گارسونه) منم هی این خنده رو تو گلوم خفه میکردم .... با همون لبخندی که به زور نگه ش داشته بودم از گارسون تشکر کردم ... پیک از رو میز برداشتم ... به توش نگا میکردم .... ویسکی رنگ زردی داشت ... میدونستم خیلی طمع تلخی داره ولی آرامش میداد کاری میکرد از زندگی واقعی فرار کنی به عالم مستی ...بغض دوباره داشت جاش رو تو گلوم خشک میکرد که پیک و یه سره کشیدم بالا ... انقدر طمع تلخی داشت که چشمامو رو هم بستم و پیک گذاشتم رو میز ... وقتی چشمام و باز کردم با قیافه ی هاج و واج مونده ی شوگا مواجه شدم ... ولی کم کم اون تعجبه توی چهره اش جاش و به نگرانی میداد .... به چشماش خیره شدم و سرم و به نشانه ی اینکه چیزی نیس تکون دادم ....
چند مین بعد ...
چشمام تو هوا موج میزد
من شمارش پیک ها از دستم در رفته بود ولی میدیم که شوگا اصلا زیاده روی نمیکنه ... انگار میدونست که قراری کسی رو روی دوشش حمل کنه ... به خاطر این رفتارش خنده ام گرفت ....
اون دلش واسم میسوخت ... انگار نگران ام بود ...
تهیونگ : اومممم ... مین یونگیییی ... اونجوری نگام نکننننن ... دلت ... دلت واسم نسوزه .... چون کسی دلش واسم نسوخت ( مست)
اینو گفتم و پیک و دوباره برداشتم ... سرم و انداختم پایین و پیک و میخواستم دوباره بکشم بالا که یهوییی از دستم کشیده شد ...سرمو بلند کردم و به اطراف ام نگا کردم اون طرف جیمین تو حلق شیلو بود .... پس شوگاس سرمو زود چرخوندم سمت ش که صداش در اومد
شوگا : بس کن ... بسته ... خودتو هاک کردی ( نگران )
تهیونگ : هییی ... چی میگی ... هنوز که چیزیم نشده ... نگا دستامو (دستامو گرفتم بالا و خندیدم )فعلا میتونم نگه ..دار... دارمشون (مست )
شوگا : پاشو.. پاشو بریم ...اینا هم هرموقع از هم سیر شدن میان ( اشاره به جیمین )
تهیونگ: هی ... هی یکی ام ....امروز...(بلند میشه و بدو بدو میره سمت دسشویی) در یکی از توالت ها رو باز کردم و هرچی خورده بودم و بالا آوردم..... بعد اینکه خودم جمع کردم افتادم بغل توالت .... نفس نفس میزدم که شوگا اومد میخواست بلندم کنه
شوگا : پاشو بریم بیمارستان حالت خوب نیس
از دستم گرفت و میخواست بکشم بالا که گفتم
تهیونگ : یکی ... تو پیست منتظ... منتظرمه (نفس .. نفس میزنه)
شوگا : الان وقتش نیست پاشو بریم بیمارستان ...
میخواست دستم و بگیره که دستم و کشیدم ....
تهیونگ : میفهمی..... چی میگم ؟ (یکم مست)
شوگا : تو نمیفهمی پسررر( کمی داد )ببین با خودت چیکار کردی ... رنگ و روت این گچ سفیده ... لبات رنگ به خودش نداره ... چجوری میخوای بری پیست ؟؟ (داد)
تهیونگ : لطفا ... فقط منو .... ببر پیست (مست)
شوگ : اول پا میشی با من میای دست و صورتت و آب بزنم بعد هر جا میری برو به من مربوط نیس
داشت کمک ام میکرد که برم رو کولش .... منم همزمان شروع کردم به سر به سر گذاشتن باهاش
تهیونگ : ( لبخند )پیشی یه خودمی ...
شوگا : کاری نکن همینجا ولت کنم
تهیونگ : فقط منو ببر پیست همین
یه پوفی کشید و گف
شوگا : یه بار دیگه حرف بزنی همینجا ولت میکنم ...
دیگه کامل رو کولش بودم و داشت منو میبرد بیرون بار که وقتی توش بودیم من دوباره چشمم خورد به این جیمین ... شیلو تو بغلش بود.. که سرمو برگردوندم سمت اون ور شوگا ( نکته : تهیونگ رو کول شوگاس) یه حالم بهم خوردی گفتم
شوگا : منم اینا چقد نچسب بودن ...
با سرم تائید کردم و رفتیم سمت پارکینگ ....
هاییی گایز ... امیدوارم حداقل این پارت آخر ده تا لایک بخوره 😐😐... تا اینجا خوندی دلت میاد لایک نکنی 🥺💜💫
دستم و روی کمرش کشیدم و گفتم
تهیونگ : آخ ... آخ داداش سینگل من ..(پوزخند)
شوگا : سر به سرم نمیزاری ها تهیونگ ( اخم )
تهیونگ : قیافه تو اونجوری نکن که اصلا به پیشی مثل تو نمیاد ... زدم زیر خنده دیدم خیلی عصبی شده ومیخواد حمله ور بشه روم ....
تهیونگ : باشه باشه ... (خنده)
شوگا زیر لب غر میزد که گفتم
تهیونگ : بیخیال بیا امروز و شل کنیم ... واسه تو هم یکی و پیدا میکنم(پوزخند)
شوگا : تهیونگ خیلی ...
میخواس به فحش ام ببنده که انگشت اشاره ام و روی لبم ام کجکی گذاشتم و سمت گارسون که داشت نزدیک مون میشد اشاره کردم......
شوگا با چشماش بهم داشت میفهموند که برو به جونش دعا کن (منظورش گارسونه) منم هی این خنده رو تو گلوم خفه میکردم .... با همون لبخندی که به زور نگه ش داشته بودم از گارسون تشکر کردم ... پیک از رو میز برداشتم ... به توش نگا میکردم .... ویسکی رنگ زردی داشت ... میدونستم خیلی طمع تلخی داره ولی آرامش میداد کاری میکرد از زندگی واقعی فرار کنی به عالم مستی ...بغض دوباره داشت جاش رو تو گلوم خشک میکرد که پیک و یه سره کشیدم بالا ... انقدر طمع تلخی داشت که چشمامو رو هم بستم و پیک گذاشتم رو میز ... وقتی چشمام و باز کردم با قیافه ی هاج و واج مونده ی شوگا مواجه شدم ... ولی کم کم اون تعجبه توی چهره اش جاش و به نگرانی میداد .... به چشماش خیره شدم و سرم و به نشانه ی اینکه چیزی نیس تکون دادم ....
چند مین بعد ...
چشمام تو هوا موج میزد
من شمارش پیک ها از دستم در رفته بود ولی میدیم که شوگا اصلا زیاده روی نمیکنه ... انگار میدونست که قراری کسی رو روی دوشش حمل کنه ... به خاطر این رفتارش خنده ام گرفت ....
اون دلش واسم میسوخت ... انگار نگران ام بود ...
تهیونگ : اومممم ... مین یونگیییی ... اونجوری نگام نکننننن ... دلت ... دلت واسم نسوزه .... چون کسی دلش واسم نسوخت ( مست)
اینو گفتم و پیک و دوباره برداشتم ... سرم و انداختم پایین و پیک و میخواستم دوباره بکشم بالا که یهوییی از دستم کشیده شد ...سرمو بلند کردم و به اطراف ام نگا کردم اون طرف جیمین تو حلق شیلو بود .... پس شوگاس سرمو زود چرخوندم سمت ش که صداش در اومد
شوگا : بس کن ... بسته ... خودتو هاک کردی ( نگران )
تهیونگ : هییی ... چی میگی ... هنوز که چیزیم نشده ... نگا دستامو (دستامو گرفتم بالا و خندیدم )فعلا میتونم نگه ..دار... دارمشون (مست )
شوگا : پاشو.. پاشو بریم ...اینا هم هرموقع از هم سیر شدن میان ( اشاره به جیمین )
تهیونگ: هی ... هی یکی ام ....امروز...(بلند میشه و بدو بدو میره سمت دسشویی) در یکی از توالت ها رو باز کردم و هرچی خورده بودم و بالا آوردم..... بعد اینکه خودم جمع کردم افتادم بغل توالت .... نفس نفس میزدم که شوگا اومد میخواست بلندم کنه
شوگا : پاشو بریم بیمارستان حالت خوب نیس
از دستم گرفت و میخواست بکشم بالا که گفتم
تهیونگ : یکی ... تو پیست منتظ... منتظرمه (نفس .. نفس میزنه)
شوگا : الان وقتش نیست پاشو بریم بیمارستان ...
میخواست دستم و بگیره که دستم و کشیدم ....
تهیونگ : میفهمی..... چی میگم ؟ (یکم مست)
شوگا : تو نمیفهمی پسررر( کمی داد )ببین با خودت چیکار کردی ... رنگ و روت این گچ سفیده ... لبات رنگ به خودش نداره ... چجوری میخوای بری پیست ؟؟ (داد)
تهیونگ : لطفا ... فقط منو .... ببر پیست (مست)
شوگ : اول پا میشی با من میای دست و صورتت و آب بزنم بعد هر جا میری برو به من مربوط نیس
داشت کمک ام میکرد که برم رو کولش .... منم همزمان شروع کردم به سر به سر گذاشتن باهاش
تهیونگ : ( لبخند )پیشی یه خودمی ...
شوگا : کاری نکن همینجا ولت کنم
تهیونگ : فقط منو ببر پیست همین
یه پوفی کشید و گف
شوگا : یه بار دیگه حرف بزنی همینجا ولت میکنم ...
دیگه کامل رو کولش بودم و داشت منو میبرد بیرون بار که وقتی توش بودیم من دوباره چشمم خورد به این جیمین ... شیلو تو بغلش بود.. که سرمو برگردوندم سمت اون ور شوگا ( نکته : تهیونگ رو کول شوگاس) یه حالم بهم خوردی گفتم
شوگا : منم اینا چقد نچسب بودن ...
با سرم تائید کردم و رفتیم سمت پارکینگ ....
هاییی گایز ... امیدوارم حداقل این پارت آخر ده تا لایک بخوره 😐😐... تا اینجا خوندی دلت میاد لایک نکنی 🥺💜💫
۴.۹k
۱۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.