تکپارتی: تردید
تکپارتی: تردید
《اکتبر2۰۲۲》
کارش تا دیر وقت طول کشیده بود
حسابی خسته شده بود
همکارش سوهو که خستگی ا.ت را دیده بود تصمیم گرفت او را به نوشیدنی خوردن دعوت کند
ا.ت بخاطر خستگی که داشت قبول کرد تا خستگیش کمتر بشه
به شوهرش خبر نداد که دیرتر میرسه خونه
روز قبلش با شوهرش دعوا کرد
شوهر مافیا بود و بخاطر شغلش زیاد زخمی میشد، این دفعه بیشتر از قبل آسیب دیده بود و سر این موضوع باهاش بحث شدیدی داشت و باهاش حرف نزد
از سرلجبازی بهش نه زنگزد نه پیام داد
سوهو و ا.ت به غذا خوری رفتن و ا.ت زیاده روی کرد و مست شد، سوهو هم مست شده بود و کاراش دست خودش نبود
سوهو داشت زیادی به ا.ت نزدیک میشد و این برای شوهرش خوشایند نبود
نامجون شوهر ا.ت وقتی دید که خبری ازش نیست رفت دنبالش و دید که مَردی به ا.ت زیادی نزدیک شده
بدون اینکه از چیزی خبر داشته باشه یا زود عصبی نشه؛نتونست جلوی خودشو بگیره و رفت داخل و مشتی که پُر کرده روی صورت سوهو خالی کرد
ا.ت که تازه متوجه اطرافش شد دید که نامجون روی سوهو نشسته و تا میخوره داره اونو میزنه، بلند شد و نامجون رو از سوهو جدا کرد
a.t"معلوم هست چه مرگت شده؟"
Namjoon"پیش این پفیوز چه غلطی میکردی؟(داد)"
Soho"اشتباه فهمیدید بین منو ا.ت چیزی نیست"
a.t"نمیخواد بهش چیزی بگی"
ا.ت به سمت سوهو رفت که نامجون دستش رو گرفت و کشید؛ ا.ت را داشت دنبال خودش میکشید و سوار ماشینش کرد
به سرعت به سمت خانه رفت و پیاده شد و به داخل رفتن
a.t"چرا الکی میپری به بقیه؟"
Namjoon"من میپرم به بقیه؛ تو چرا میزای مَردا بهت نزدیک بشن(عصبی)"
a.t"حالم دست خودم نبود چیزی نفهمیدم"
Namjoon"دیگه حق نداری بدون اینکه به من چیزی بگی کاری کنی"
a.t"(ادای نامجون رو درمیاره)"
Namjoon"هی؛ادای منو در نیار"
a.t"(دوباره ادای جونگکوک رو درمیاره)"
Namjoon"حالا بهت نشون میدم"
a.t"حالا بهت نشون میدم؛ چی؟"
نامجون شروع میکنه به قلقلک دادن ا.ت
a.t"هی نکن(خنده)"
Namjoon"(ادای ا.ت رو درمیاره)"
a.t"هی"
Namjoon"(ادای ا.ت رو درمیاره)"
a.t"اوفف باشه دیگه ادات رو درنمیارم"
Namjoon"باشه دیگه بیا بریم بخوابیم"
a.t"کی گفته میام پیشت میخوابم؟"
Namjoon"کی گفته نمیای"
نامجون ا.ت را گول میکنه
و بقیهاش هم گلیلیلیلیلیلیلیلیلیگلیلیلیلیلیلیلیلیلی
نویسنده: چقدر بد نوشتم میدونم:)
《اکتبر2۰۲۲》
کارش تا دیر وقت طول کشیده بود
حسابی خسته شده بود
همکارش سوهو که خستگی ا.ت را دیده بود تصمیم گرفت او را به نوشیدنی خوردن دعوت کند
ا.ت بخاطر خستگی که داشت قبول کرد تا خستگیش کمتر بشه
به شوهرش خبر نداد که دیرتر میرسه خونه
روز قبلش با شوهرش دعوا کرد
شوهر مافیا بود و بخاطر شغلش زیاد زخمی میشد، این دفعه بیشتر از قبل آسیب دیده بود و سر این موضوع باهاش بحث شدیدی داشت و باهاش حرف نزد
از سرلجبازی بهش نه زنگزد نه پیام داد
سوهو و ا.ت به غذا خوری رفتن و ا.ت زیاده روی کرد و مست شد، سوهو هم مست شده بود و کاراش دست خودش نبود
سوهو داشت زیادی به ا.ت نزدیک میشد و این برای شوهرش خوشایند نبود
نامجون شوهر ا.ت وقتی دید که خبری ازش نیست رفت دنبالش و دید که مَردی به ا.ت زیادی نزدیک شده
بدون اینکه از چیزی خبر داشته باشه یا زود عصبی نشه؛نتونست جلوی خودشو بگیره و رفت داخل و مشتی که پُر کرده روی صورت سوهو خالی کرد
ا.ت که تازه متوجه اطرافش شد دید که نامجون روی سوهو نشسته و تا میخوره داره اونو میزنه، بلند شد و نامجون رو از سوهو جدا کرد
a.t"معلوم هست چه مرگت شده؟"
Namjoon"پیش این پفیوز چه غلطی میکردی؟(داد)"
Soho"اشتباه فهمیدید بین منو ا.ت چیزی نیست"
a.t"نمیخواد بهش چیزی بگی"
ا.ت به سمت سوهو رفت که نامجون دستش رو گرفت و کشید؛ ا.ت را داشت دنبال خودش میکشید و سوار ماشینش کرد
به سرعت به سمت خانه رفت و پیاده شد و به داخل رفتن
a.t"چرا الکی میپری به بقیه؟"
Namjoon"من میپرم به بقیه؛ تو چرا میزای مَردا بهت نزدیک بشن(عصبی)"
a.t"حالم دست خودم نبود چیزی نفهمیدم"
Namjoon"دیگه حق نداری بدون اینکه به من چیزی بگی کاری کنی"
a.t"(ادای نامجون رو درمیاره)"
Namjoon"هی؛ادای منو در نیار"
a.t"(دوباره ادای جونگکوک رو درمیاره)"
Namjoon"حالا بهت نشون میدم"
a.t"حالا بهت نشون میدم؛ چی؟"
نامجون شروع میکنه به قلقلک دادن ا.ت
a.t"هی نکن(خنده)"
Namjoon"(ادای ا.ت رو درمیاره)"
a.t"هی"
Namjoon"(ادای ا.ت رو درمیاره)"
a.t"اوفف باشه دیگه ادات رو درنمیارم"
Namjoon"باشه دیگه بیا بریم بخوابیم"
a.t"کی گفته میام پیشت میخوابم؟"
Namjoon"کی گفته نمیای"
نامجون ا.ت را گول میکنه
و بقیهاش هم گلیلیلیلیلیلیلیلیلیگلیلیلیلیلیلیلیلیلی
نویسنده: چقدر بد نوشتم میدونم:)
۵.۱k
۱۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.