پارت34-نفوذ

و اونم رفت خونشون...
&دخترم شما امشب پیش ما باش دیر وقته دیگه
! اره دخترم
+نه دیگه من مزاحم نمیشم با کوک میرم
کوک پاشو بریم
-باشه
&چرا میخواین برین بعد این همه مدت اومدین حالا میخوابن برین؟
-مامان جونم ببخشید کار داریم باید بریم
&اووو باشه خوش بگذره
... چند دقیقه بعد تو ماشین...
+کوکککککک*عصبانیییی
-بله؟ 😅( خودش رو زده به ندونستن)
+بله؟ میگی بله؟ ابرومون رو بردی
-من ابروت رو بردم؟ 😅( بازم خودش رو زده به ندونستن)
+کوک خودت رو به خریت نزن یعنی چی جلو مامانت میگی کار داریم؟
-ها اون... مگه نداریم؟ 😈
+حتی اگه داشته باشیم هم نباید جلو اونا بگی
-عیبش چیه؟
+میگی عیبش چیه؟
-اهوم
+باشه بریم خونه..
-میخوای چیکار کنی؟
+بهت نشون میدم
-گگگگ*اداشو در میاره
+هی کوک
-هی کوچولو اذیتم نکن وگرنه بد میبینی
+مثلا؟
-دیگه دیگه
+باشههههه
ایش
.... رسیدن خونه.....
-من میرم دوش بگیرم برگشتم اماده باش
+شتر در خواب بیند و پنبه دانهههه
-همین که گفتم
+منم همون که گفتم
-خودم... استغفرالله
+حالا برو دوشت رو بگیر
-باشه*نفس کفری

کوک ویو*
رفتم دوش گرفتم و رفتم پیش سورا که دیدم خیلی اروم و کیوت خوابیده به چند دقیقه پیش فکر میکردم که سعی داشت برای من قلدری کنه😁
بوسه ای رو پیشونیش گذاشتم و همونجا بغلش کردم و خوابیدم
... صبح...
سورا ویو*
از خواب پاشدم و دیدم کوک کنارمه و داره نگام میکنه
+صبح بخیر
-صبح توام بخیر
+ببخشید برای دیشب سریع خوابم برد
-نه بابا اشکال نداره دیشب خسته بودیم ولی امشب که جبران میکنی😈
+ای بابا دو دقیقه از این چیزا بیا بیرون
-باشه😂
+میرم صبحانه رو اماده کنم سریع بیا پایین
-اوکی