why you
part⁴
سولا:خانوم پارک بریم
و.ب.جیمین:یونا تو با پسر من ازدواج میکنی...بریم سولا جان
"رفتن"
ته:خب برین سر کارتون
یونا:رئیس این لباسی که پوشیده بودم....ببخشید میتونم برای چند روز برم پیش خانوادم"خنده"
سولی:نه تو هنوز دو روزه که اومدی
ته:حداقل با پول نیومده اره میتونی بری
یونا:ممنونم حتما جبران میکنم
ویو یونا
بعد از اجازه مرخصی گرفتن رفتم کارمو انجام دادم رفتم خونه گرفتم خوابیدم صبح بیدار شدم موهامو شانه کردم وسایلامو جمع کرد و رفتم ججو چون به همه گفته بودم دارم میرم دگو همه فکر کردن رفتم پیش مامانم هیچکس نگرانم نشده بود تو ججو برای چند روز عشق کردم که صبح روزی که میخواستم برگردم مامانم زنگم زد
"شروع مکالمه"
یونا:سلام مامان
م.یونا:زهرمار و سلام الان کدوم گوری هستی
یونا:چی شده
م.یونا:تو چرا به همه دروغ گفتی اومدی دگو
یونا:خب حالا چی شده
م.یونا:دختره دیونه همه الان نگرانتن پدرتم بردیم بیمارستان از نبودت سکته کرده"ناراحت"
یونا:چی الان میام دگو"تعجب"
"پایان مکالمه"
ادامه ویو
بعد از شنیدن خبر با سرعت جت رفتم بسمت دگو وقتی رسیدم با ی عالمه گلبرگی که روی سرم ریخته میشد تعجب زده شدم
م.ب.جیمین:عروس گلمممممم"میره بغلش کنه"
یونا:خانم پارک من عروس شما نیستم....حالا چرا گلبرگ میریزین"خنده"
م.یونا:دخترم ما میخواهیم تو با نوه خانم پارک ازدواج کنی
یونا و مینا و سولا:زارت"بی حال"
یونا: میناااااااااااااا تو این مدت من سولا رو دیدم ولی تورو ندیدم
مینا!مثلا رفیق صمیمتم بعد الان ۲ هفتس همو ندیدیم
یونگی:اخیش بالاخره دگو......سولا بیا اینور تو نباید نظر بدی"خنده"
سولا: حتما
ته:خانم مین ایا چند روزی که نبودین زیاد نشد
یونا:واقعا معذرت میخوام قرار بود ۵ روز پیش برگردم ولی از شانسم ماشینم تو ججو خراب شد و نتونستم برگردم"خنده"
مینا:اخع به تو چه رفیق من کی برمیگرده
م.ب.جیمین:جیمینم ججو بوده و الانم پیش مارا رفته
جیمین:مامان بزرگ بیا بریم"سرد"
م.ب.جیمین:تو بیا اینجا تنبل خان
جیمین:من رفتم
م.ب.جیمین: کجا کجا نوه احمق من
جیمین:خاله پدرمه"زبون در اورد"
م.ب.جیمین:زبون دراز
یونا:پس من میرم حالا که هیچی نشده
مینا:وایسا باید جوابم منو بدی
یونا:اصلا مگه سوال پرسیدی
مینا:خب بگو بینم تو میگی خودت با جیمین ازدواج کنی یا مارا
یونا:صد درصد
م.ب.جیمین:الان میگه خودش
یونا:چو مارا مگه بیکارم ازدواج کنم تازشم من عاشق کسی شدم
جیمین:الو سلام اجوما.....هااااااا سو سو .......الان برمیگردم
م.ب.جیمین:سوسو کیه
مینا:عاشق کی شدی
یونا:یه گربه هست پیج داره تو اینستا نیگا اسمش سو سو هست
جیمین:سو سو گربه منه مامان بزرگ بیا بریم
یونا:سو سو؟
جیمین:نه عمه من بیا بریم مامان بزرگ"سرد"
پ.یونا:
سولا:خانوم پارک بریم
و.ب.جیمین:یونا تو با پسر من ازدواج میکنی...بریم سولا جان
"رفتن"
ته:خب برین سر کارتون
یونا:رئیس این لباسی که پوشیده بودم....ببخشید میتونم برای چند روز برم پیش خانوادم"خنده"
سولی:نه تو هنوز دو روزه که اومدی
ته:حداقل با پول نیومده اره میتونی بری
یونا:ممنونم حتما جبران میکنم
ویو یونا
بعد از اجازه مرخصی گرفتن رفتم کارمو انجام دادم رفتم خونه گرفتم خوابیدم صبح بیدار شدم موهامو شانه کردم وسایلامو جمع کرد و رفتم ججو چون به همه گفته بودم دارم میرم دگو همه فکر کردن رفتم پیش مامانم هیچکس نگرانم نشده بود تو ججو برای چند روز عشق کردم که صبح روزی که میخواستم برگردم مامانم زنگم زد
"شروع مکالمه"
یونا:سلام مامان
م.یونا:زهرمار و سلام الان کدوم گوری هستی
یونا:چی شده
م.یونا:تو چرا به همه دروغ گفتی اومدی دگو
یونا:خب حالا چی شده
م.یونا:دختره دیونه همه الان نگرانتن پدرتم بردیم بیمارستان از نبودت سکته کرده"ناراحت"
یونا:چی الان میام دگو"تعجب"
"پایان مکالمه"
ادامه ویو
بعد از شنیدن خبر با سرعت جت رفتم بسمت دگو وقتی رسیدم با ی عالمه گلبرگی که روی سرم ریخته میشد تعجب زده شدم
م.ب.جیمین:عروس گلمممممم"میره بغلش کنه"
یونا:خانم پارک من عروس شما نیستم....حالا چرا گلبرگ میریزین"خنده"
م.یونا:دخترم ما میخواهیم تو با نوه خانم پارک ازدواج کنی
یونا و مینا و سولا:زارت"بی حال"
یونا: میناااااااااااااا تو این مدت من سولا رو دیدم ولی تورو ندیدم
مینا!مثلا رفیق صمیمتم بعد الان ۲ هفتس همو ندیدیم
یونگی:اخیش بالاخره دگو......سولا بیا اینور تو نباید نظر بدی"خنده"
سولا: حتما
ته:خانم مین ایا چند روزی که نبودین زیاد نشد
یونا:واقعا معذرت میخوام قرار بود ۵ روز پیش برگردم ولی از شانسم ماشینم تو ججو خراب شد و نتونستم برگردم"خنده"
مینا:اخع به تو چه رفیق من کی برمیگرده
م.ب.جیمین:جیمینم ججو بوده و الانم پیش مارا رفته
جیمین:مامان بزرگ بیا بریم"سرد"
م.ب.جیمین:تو بیا اینجا تنبل خان
جیمین:من رفتم
م.ب.جیمین: کجا کجا نوه احمق من
جیمین:خاله پدرمه"زبون در اورد"
م.ب.جیمین:زبون دراز
یونا:پس من میرم حالا که هیچی نشده
مینا:وایسا باید جوابم منو بدی
یونا:اصلا مگه سوال پرسیدی
مینا:خب بگو بینم تو میگی خودت با جیمین ازدواج کنی یا مارا
یونا:صد درصد
م.ب.جیمین:الان میگه خودش
یونا:چو مارا مگه بیکارم ازدواج کنم تازشم من عاشق کسی شدم
جیمین:الو سلام اجوما.....هااااااا سو سو .......الان برمیگردم
م.ب.جیمین:سوسو کیه
مینا:عاشق کی شدی
یونا:یه گربه هست پیج داره تو اینستا نیگا اسمش سو سو هست
جیمین:سو سو گربه منه مامان بزرگ بیا بریم
یونا:سو سو؟
جیمین:نه عمه من بیا بریم مامان بزرگ"سرد"
پ.یونا:
۴.۰k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.