جهت مخالف
جهت مخالف
پارت۵۲
ادمین ویو:
ات:وایییی خیلی خوردمممم
کوک:بهت گفتم زیادی نخور
ات:یااا من یه هفته هیچی نخورده بودم همش با سرم بود
جونگکوک به کیوتی ات لبخندی زد
کوک:خستهایی؟
ات:اوم تقریبا
کوک:خب بریم بکپیم
ات:موافقم
اتاق جونگکوک یکم سرد بود پس جونگکوک از توی اتاق مهمون یه لحاف اورد و پهنش کرد روی تخت
ات خزید زیر لحاف و تا چونش اونو کشید بالا و به یک طرف تخت رفت جونگکوک هم در کمد رو بست
کوک:شب بخیر
ات:شب بخیر
جونگکوک رفت توی اتاقش و بمو دید که توی جاش پایین تخت جونگکوک خوابیده متوجهی اومدن جونگکوک شد و سرشو بلند کرد به محض اینکه جونگکوک انگشت اشارشو گذاشت روی لباش که بم ساکت باشه، بم سریع سرشو دچباره گذاشت روی دستاش
کوک:افرین پسر خوب(اروم)
جونگکوک دستی روی سر بم کشید و رفت روی تخت چشماشو روی هم گذاشت ولی دوباره بازشون کرد و یکم جابهجا شد و چرخید تا خوابش ببره ولی اصلن انگار نه انگار توی خودش جم شد و فهمید چی میخواد... اون میخواست اتو اونجوری و محکم بغل کنه تا بخوابه برای همین روی تخت نشست و نگاهی به بم کرد
کوک:بم بدون ات خوابم نمیره میرم پیشش توعم ساکت بخواب(اروم)
ولی بم به پای جونگکوک چسبید
کوک: توعم میخوای با من بیای پیش بانو؟(اروم،با خنده)
بم چشماشو پر از التماس کرد
کوک:باشه بیا بریم
جونگکوک و بم خیلی اروم سمت اتاق ات حرکت کرد
پارت۵۲
ادمین ویو:
ات:وایییی خیلی خوردمممم
کوک:بهت گفتم زیادی نخور
ات:یااا من یه هفته هیچی نخورده بودم همش با سرم بود
جونگکوک به کیوتی ات لبخندی زد
کوک:خستهایی؟
ات:اوم تقریبا
کوک:خب بریم بکپیم
ات:موافقم
اتاق جونگکوک یکم سرد بود پس جونگکوک از توی اتاق مهمون یه لحاف اورد و پهنش کرد روی تخت
ات خزید زیر لحاف و تا چونش اونو کشید بالا و به یک طرف تخت رفت جونگکوک هم در کمد رو بست
کوک:شب بخیر
ات:شب بخیر
جونگکوک رفت توی اتاقش و بمو دید که توی جاش پایین تخت جونگکوک خوابیده متوجهی اومدن جونگکوک شد و سرشو بلند کرد به محض اینکه جونگکوک انگشت اشارشو گذاشت روی لباش که بم ساکت باشه، بم سریع سرشو دچباره گذاشت روی دستاش
کوک:افرین پسر خوب(اروم)
جونگکوک دستی روی سر بم کشید و رفت روی تخت چشماشو روی هم گذاشت ولی دوباره بازشون کرد و یکم جابهجا شد و چرخید تا خوابش ببره ولی اصلن انگار نه انگار توی خودش جم شد و فهمید چی میخواد... اون میخواست اتو اونجوری و محکم بغل کنه تا بخوابه برای همین روی تخت نشست و نگاهی به بم کرد
کوک:بم بدون ات خوابم نمیره میرم پیشش توعم ساکت بخواب(اروم)
ولی بم به پای جونگکوک چسبید
کوک: توعم میخوای با من بیای پیش بانو؟(اروم،با خنده)
بم چشماشو پر از التماس کرد
کوک:باشه بیا بریم
جونگکوک و بم خیلی اروم سمت اتاق ات حرکت کرد
۸.۷k
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.