zihs
zihs
فصل دوم...پارت سی و یکم
جیمین؛
فردا صبح به جیا پیام دادم:"جیا از مادرم مراقبت کن تا بیام،ممنونم"
داشتم چمدونم رو می بستم عکس الیزا رو از کنار تختم برداشتم کلید هارو به همسایه پایین دادم و به سمت خونه شاردن راه افتادم،نفهمیدم بعد از چند دقیقه رسیدم و زنگ درش رو زدم:
شاردن:چی میخوای؟
جیمین:هیچی فقط باهات حرف دارم
شاردن:الیزا پیشمه نمیخوام دعوا شه، لطفا برو جیمین
جیمین مکثی کرد و ادامه داد:
جیمین:دارم میرم به حرمت دوستیمون بیا برای خداحافظی
شاردن در خونه رو باز کرد:
شاردن:بیا بالا
جیمین:نمیخوام الیزا بشنوه بیا پایین
بعد از چند ثانیه ای شاردن اومد:
شاردن:هی اگه میخوای باز شروع کنی...
جیمین نذاشت حرفش رو ادامه بده
جیمین:شاردن من دارم میرم لطفا مواظب الیزا باش، هر وقت عصبانی شد براش کافه بگیر، یادت نره که عاشق بیرون رفتنه.توی هوا افتابی عاشق قدم زدن کنار ساحله.سعی کن براش رامیون درست کنی، چاپستیک گرفتن رو باهاش تمرین کن و هر وقت دلش گرفت کنارش باش.الیزا رو میسپارم به تو شاردن.
جیمین حرفاش رو با بغض زد و زیر عینک افتابی که زده بود بغضش رو خورد و ادامه داد:
جیمین:فقط برای خداحافظی از الیزا امروز ساعت پنج بگو بیاد کافه جان
شاردن:باشه حتما
جیمین به شاردن دست داد و گفت:
جیمین:عذر میخوام به خاطر ماجراهایی که بینمون اتفاق افتاد امیدوارم درک کنی که تو چه شرایطی بودیم
شاردن:معلومه منم ازت عذر میخوام جیمین سفرت بی خطر
جیمین به حرفای شاردن گوش داد و سوار ماشینش شد و رفت،شاردن دور شدن ماشین جیمین رو دید و به خونه اش رفت تا قضیه رو برای الیزا تعریف کنه...
فصل دوم...پارت سی و یکم
جیمین؛
فردا صبح به جیا پیام دادم:"جیا از مادرم مراقبت کن تا بیام،ممنونم"
داشتم چمدونم رو می بستم عکس الیزا رو از کنار تختم برداشتم کلید هارو به همسایه پایین دادم و به سمت خونه شاردن راه افتادم،نفهمیدم بعد از چند دقیقه رسیدم و زنگ درش رو زدم:
شاردن:چی میخوای؟
جیمین:هیچی فقط باهات حرف دارم
شاردن:الیزا پیشمه نمیخوام دعوا شه، لطفا برو جیمین
جیمین مکثی کرد و ادامه داد:
جیمین:دارم میرم به حرمت دوستیمون بیا برای خداحافظی
شاردن در خونه رو باز کرد:
شاردن:بیا بالا
جیمین:نمیخوام الیزا بشنوه بیا پایین
بعد از چند ثانیه ای شاردن اومد:
شاردن:هی اگه میخوای باز شروع کنی...
جیمین نذاشت حرفش رو ادامه بده
جیمین:شاردن من دارم میرم لطفا مواظب الیزا باش، هر وقت عصبانی شد براش کافه بگیر، یادت نره که عاشق بیرون رفتنه.توی هوا افتابی عاشق قدم زدن کنار ساحله.سعی کن براش رامیون درست کنی، چاپستیک گرفتن رو باهاش تمرین کن و هر وقت دلش گرفت کنارش باش.الیزا رو میسپارم به تو شاردن.
جیمین حرفاش رو با بغض زد و زیر عینک افتابی که زده بود بغضش رو خورد و ادامه داد:
جیمین:فقط برای خداحافظی از الیزا امروز ساعت پنج بگو بیاد کافه جان
شاردن:باشه حتما
جیمین به شاردن دست داد و گفت:
جیمین:عذر میخوام به خاطر ماجراهایی که بینمون اتفاق افتاد امیدوارم درک کنی که تو چه شرایطی بودیم
شاردن:معلومه منم ازت عذر میخوام جیمین سفرت بی خطر
جیمین به حرفای شاردن گوش داد و سوار ماشینش شد و رفت،شاردن دور شدن ماشین جیمین رو دید و به خونه اش رفت تا قضیه رو برای الیزا تعریف کنه...
۳.۰k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.