Music video
> ✧𝔯𝔞𝔦𝔫/ℑ𝔞𝔫/𝔈𝔯𝔢𝔫✧:
ویو کوک
چند سالی میشد روی آینی کراشم راستش من جرعت نکردم بهش بگم اون دختر خوب معصومیه به هیچ پسری چشم نداره و هیچ کراشی هم نداره ولی من میترسم به اندازه ای که اون میخواد نباشم و همین ضربه بزرگی بهم وارد میکنه من هر بار میخوام بهش نزدیک بشم و بهش بگم یه چیزی خرابش میکنه ولی امروز نه امروز خیلی روز خوبیه ساعت نهه و قراره یکم دیگه برم دنبال اینی تا بریم فرودگاه بریم به نیویورک برای ضبظ فیلم بردار گفته اینی کیس خوبیه برای فیلم برداری و بهم میاین اینی هم این روزد ماری نداشت و قبول کرد زود اماده شدم و رفتم سوار ماشین شدم رفتم در خونه اینی اومد پایین سلام کردیم
ویو اینی
حدود یک سالی میشد روی کوک کراشم هیچ وقت نشد بهش بگم رسیدسم فرودگاه و رفتیم جدود یه دو ساعتی تو راه بودیم حدود دو ساعت هم راه بود تا هتل خلاصه که هر دو خسته کوفته تا رسیدیم اتفتادیم رو تخت چون اتاق ها پر شده بود من مجبور بودم تو اتاق کوک بخوابم که در زدن شام بود نشستیم غیبت از همه ای حال داد امشب هم صپری شد
فردا:
کوک من رو بیدار کرد لباس پوشیدیم رفتیم محل ضبت تا رسیدیم من رفتم رو کاناپه دراز کشیدم چون اول باید کوک رو میکاپ میکرد این کیوتچه هم خواب رفته بود الهیییی یکم بعد تمام شد و نوبت من بود
اینی: نه مرسی من راحتم
میکاپ ارتیست: نه فراتون شم بیاین
اینی: من راحتم نمیخواد فدام شی
کوک: اینی بدو موقعه ضبطه
اینی: خدا مرگم بده
تند تند ارایشم کردن و یک جیگری شده بودم که نگو نپرس یه لباس نسبتا باز هم بهم دادن برای ضبظ که شروع کردیم حفظ کردن نفش
کارگردان: خب ببینین اینجا کوک میاد سمتت کمرت رو میگیره تو هم دستت روی گردنش میزاری و چشماتو به پایین میدوزی و کوک هم بت گردنت نگاه میکنه همین
اولین بار که اومد سمتم همون اول خندم گرفت و پرت شدم تو بغلش
کوک: ارام بچه
برای ضبط دو من صدم رو گذاشتم ولی کوک همون اول رید تو همچی حدود پنج بار نشد که برای شیشمین بار کوک خیلی جدی اومد سمتم و محکم کمرم رو گرفت منم طبع چیزی که کارگردان گفت عمل کردم
ویو کوک
همین که خیره شدم به گردنش دیدم بند لباس زیرش از بند لباس بیرون زده از طرفی هم چاک سینش خیلی معلوم بود از زاویه بالا
بعد اون پارت یک ساعت استراحت داشتم دیدم اینی داره میره توی یکی از اتاق ها منم پشتش رفتم و وقتی من رو دید یکم ترسید
اینی: اینجا چیکار میکنی؟
کوک: اومدم یه چیزی بگم
اینی: چی
کوک: من... خب، راستش.. عاشقتم، یک یا دو ساله روت کراشم و فهمیدم عاشقتم لطفا من رو رد نکن قول میدم خوشبختت کنم عزیزم برات کم نمیزارم فقط من رو رد نکن
اینی: خب... منم رو تو کراشم و...
تا همین رو گفت سریع لبم رو روی لبش قرار دادم و...
ویو کوک
چند سالی میشد روی آینی کراشم راستش من جرعت نکردم بهش بگم اون دختر خوب معصومیه به هیچ پسری چشم نداره و هیچ کراشی هم نداره ولی من میترسم به اندازه ای که اون میخواد نباشم و همین ضربه بزرگی بهم وارد میکنه من هر بار میخوام بهش نزدیک بشم و بهش بگم یه چیزی خرابش میکنه ولی امروز نه امروز خیلی روز خوبیه ساعت نهه و قراره یکم دیگه برم دنبال اینی تا بریم فرودگاه بریم به نیویورک برای ضبظ فیلم بردار گفته اینی کیس خوبیه برای فیلم برداری و بهم میاین اینی هم این روزد ماری نداشت و قبول کرد زود اماده شدم و رفتم سوار ماشین شدم رفتم در خونه اینی اومد پایین سلام کردیم
ویو اینی
حدود یک سالی میشد روی کوک کراشم هیچ وقت نشد بهش بگم رسیدسم فرودگاه و رفتیم جدود یه دو ساعتی تو راه بودیم حدود دو ساعت هم راه بود تا هتل خلاصه که هر دو خسته کوفته تا رسیدیم اتفتادیم رو تخت چون اتاق ها پر شده بود من مجبور بودم تو اتاق کوک بخوابم که در زدن شام بود نشستیم غیبت از همه ای حال داد امشب هم صپری شد
فردا:
کوک من رو بیدار کرد لباس پوشیدیم رفتیم محل ضبت تا رسیدیم من رفتم رو کاناپه دراز کشیدم چون اول باید کوک رو میکاپ میکرد این کیوتچه هم خواب رفته بود الهیییی یکم بعد تمام شد و نوبت من بود
اینی: نه مرسی من راحتم
میکاپ ارتیست: نه فراتون شم بیاین
اینی: من راحتم نمیخواد فدام شی
کوک: اینی بدو موقعه ضبطه
اینی: خدا مرگم بده
تند تند ارایشم کردن و یک جیگری شده بودم که نگو نپرس یه لباس نسبتا باز هم بهم دادن برای ضبظ که شروع کردیم حفظ کردن نفش
کارگردان: خب ببینین اینجا کوک میاد سمتت کمرت رو میگیره تو هم دستت روی گردنش میزاری و چشماتو به پایین میدوزی و کوک هم بت گردنت نگاه میکنه همین
اولین بار که اومد سمتم همون اول خندم گرفت و پرت شدم تو بغلش
کوک: ارام بچه
برای ضبط دو من صدم رو گذاشتم ولی کوک همون اول رید تو همچی حدود پنج بار نشد که برای شیشمین بار کوک خیلی جدی اومد سمتم و محکم کمرم رو گرفت منم طبع چیزی که کارگردان گفت عمل کردم
ویو کوک
همین که خیره شدم به گردنش دیدم بند لباس زیرش از بند لباس بیرون زده از طرفی هم چاک سینش خیلی معلوم بود از زاویه بالا
بعد اون پارت یک ساعت استراحت داشتم دیدم اینی داره میره توی یکی از اتاق ها منم پشتش رفتم و وقتی من رو دید یکم ترسید
اینی: اینجا چیکار میکنی؟
کوک: اومدم یه چیزی بگم
اینی: چی
کوک: من... خب، راستش.. عاشقتم، یک یا دو ساله روت کراشم و فهمیدم عاشقتم لطفا من رو رد نکن قول میدم خوشبختت کنم عزیزم برات کم نمیزارم فقط من رو رد نکن
اینی: خب... منم رو تو کراشم و...
تا همین رو گفت سریع لبم رو روی لبش قرار دادم و...
۲۶۹
۲۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.