وقتی ازش ضربه خوردی ❦پارت𝟔𝟑❦
از ماشین پیاده شدیم و وارد رستوران شدیم .
نشستیم رو صندلی و گارسون اومد تا سفارش بگیره .
یونگی سفارش هارو داد و مثل اون روز تو مسافرت.......زل زد بهم
ا.ت=چرا زل زدی به من ؟
یونگی=چون خوشگلی (خوشگل تر از اونم هست ها مستر یونگی)
لبخندی زدم و زل زدم تو چشماش که گوشی یونگی زنگ خورد
یونگی=الو ؟ بله هیونگ (برادر بزرگتر برای پسرا به کره ای)
اوممم......الان نمیتونم شب برات ایمیل میکنم....باشه ،خدافظ
ا.ت=کی بود ؟
یونگی=منشی بابام......پرونده ای که روش کار کردم رو میخواست.....گفتم شب ایمیل میکنم .
ا.ت=اوکی
چند دقیقه بعد غذامون اومد و مشغول حرف های معمولی بودیم و غذامونو میخوردیم .
غذامون که تموم شد بلند شدیم و یونگی رفت حساب کنه ،کلید ماشین رو داد و گفت من برم معطل نشم .
از در رفتم بیرون و از پله ها رفتم پایین....از در ورودی هم خارج شدم و رفتم تو خیابون...
بدون اینکه به خیابون نگاه کنم.....با صدای بوق ماشینی که نزدیکم بود شوکه شدم و پاهام خشک شد.......
°ببخشید کم نوشتم و اگه جوابتون رو نمیدم بخاطر اینکه نظراتم به مشکل برخورده😢°
نشستیم رو صندلی و گارسون اومد تا سفارش بگیره .
یونگی سفارش هارو داد و مثل اون روز تو مسافرت.......زل زد بهم
ا.ت=چرا زل زدی به من ؟
یونگی=چون خوشگلی (خوشگل تر از اونم هست ها مستر یونگی)
لبخندی زدم و زل زدم تو چشماش که گوشی یونگی زنگ خورد
یونگی=الو ؟ بله هیونگ (برادر بزرگتر برای پسرا به کره ای)
اوممم......الان نمیتونم شب برات ایمیل میکنم....باشه ،خدافظ
ا.ت=کی بود ؟
یونگی=منشی بابام......پرونده ای که روش کار کردم رو میخواست.....گفتم شب ایمیل میکنم .
ا.ت=اوکی
چند دقیقه بعد غذامون اومد و مشغول حرف های معمولی بودیم و غذامونو میخوردیم .
غذامون که تموم شد بلند شدیم و یونگی رفت حساب کنه ،کلید ماشین رو داد و گفت من برم معطل نشم .
از در رفتم بیرون و از پله ها رفتم پایین....از در ورودی هم خارج شدم و رفتم تو خیابون...
بدون اینکه به خیابون نگاه کنم.....با صدای بوق ماشینی که نزدیکم بود شوکه شدم و پاهام خشک شد.......
°ببخشید کم نوشتم و اگه جوابتون رو نمیدم بخاطر اینکه نظراتم به مشکل برخورده😢°
۳۳.۹k
۲۸ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.