پارت ۱ (جنگ یا عشق )
یه توضیح کوچیک (:من ا.ت هستم ،پدر امپراطور کشور هست و بعد برادرم قرار امپراطور بشه
ما در حال حاضر درحال جنگ با کشور دیگه هستیم و هنوز کسی پیروز نشده نمیدونم قراره چقدر طول بکشه
دیگه تحمل ندارم
زمان حال:
داخل فکر ا.ت :دیگه از زندگی سلطنتی خسته شدم
هر روز خدا تکراری
دیگه نمیتونم باید یه فکری بکنم
شب شد همه خوابیدن
تصمیم گرفتم از قصر فرار کنم لباسم رو پوشیدم و راه افتادم توی قصر اینقدر آموزش دیدم که از
خودم دفاع کنم وارد حیاط قصر بودم همه چی داشت تبق نقشه پیش میرفت که .......................
لطفا حمایت کنید
لایک کنید
دوستون دارم 😉😉😉😘😘😘😘
ما در حال حاضر درحال جنگ با کشور دیگه هستیم و هنوز کسی پیروز نشده نمیدونم قراره چقدر طول بکشه
دیگه تحمل ندارم
زمان حال:
داخل فکر ا.ت :دیگه از زندگی سلطنتی خسته شدم
هر روز خدا تکراری
دیگه نمیتونم باید یه فکری بکنم
شب شد همه خوابیدن
تصمیم گرفتم از قصر فرار کنم لباسم رو پوشیدم و راه افتادم توی قصر اینقدر آموزش دیدم که از
خودم دفاع کنم وارد حیاط قصر بودم همه چی داشت تبق نقشه پیش میرفت که .......................
لطفا حمایت کنید
لایک کنید
دوستون دارم 😉😉😉😘😘😘😘
۷۶.۵k
۱۹ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.