Meeting again P7
-ملکه وارد می شوند
-اجازه ی ورود از سوی پادشاه داده شد.
......
-سلام عرض شد پادشاه
-همه ی خدمه بیرون
-عالیجناب با من چی کار داشتید فکر کردم برای امور قصر من رو احضار کردید
-خودمونی باش
-جانم؟؟؟؟؟
-گفتم خودمونی باش راحت حرف بزن
-اهان خب باشه
-سرعت مودت رو برم من:/
-خب خودت گفتی
-راست میگیا
-خب چی کار داشتی؟؟؟
-میخوام ببرمت یه جایی
..................................
-وایییییی رودخونهههههههههه
-دیدی گفتم جای قشنگیه
-خب خب خیلی هم پرو نشو
-:/بیا خوبی کن
-خب ساکت شو دیگه می خوام از آب رودخونه لذت ببرم
-باشه
همین طور که یوری داشت دستش رو تو آب تکون می داد یهو یونگی اومد کنارش و دستش رو دست یوری گذاشت....
-د..دا..داری چیکار می کنی؟؟؟
-یوری باید یه چیزیو بهت بگم
-می شنوم
-ببین شاید مسخره بیاد اما درسته ازدواجمون اجباری بود و من خیلی بهت بدی کردم اما خب تو این دو سه ماهی که گذشته حسم بهت عوض شده چطور بگم ......ای بابا الان بهت میگم ....هوف......عاشقتمممممممم
-یا خداااا چرا داد میزنییییییی
-تو هم داد میزنییییییی خب ولش کن جواب تو چیه؟؟
-باید فکر هامو بکنم فردا ساعت نه شب همین جا می بینمت
آخه یوری نمی دونست بعد از اون کاری یونگی باهاش کرد می تونه دوباره بهش اعتماد کنه یا نه؟؟؟
تو پارت های بعدی می فهمید....
......................................................
سلام دوزتان چطورین؟؟؟
بابت تاخیر یه هفته ایم واقعا شرمنده ام
امیدوارم خوشتون بیاد:)
لایک و نظر یادتون نره نظراتتون خیلی خوشحالم می کنه
خیلی خیلی دوستون دارم:)
شبتون بخیر☆
-اجازه ی ورود از سوی پادشاه داده شد.
......
-سلام عرض شد پادشاه
-همه ی خدمه بیرون
-عالیجناب با من چی کار داشتید فکر کردم برای امور قصر من رو احضار کردید
-خودمونی باش
-جانم؟؟؟؟؟
-گفتم خودمونی باش راحت حرف بزن
-اهان خب باشه
-سرعت مودت رو برم من:/
-خب خودت گفتی
-راست میگیا
-خب چی کار داشتی؟؟؟
-میخوام ببرمت یه جایی
..................................
-وایییییی رودخونهههههههههه
-دیدی گفتم جای قشنگیه
-خب خب خیلی هم پرو نشو
-:/بیا خوبی کن
-خب ساکت شو دیگه می خوام از آب رودخونه لذت ببرم
-باشه
همین طور که یوری داشت دستش رو تو آب تکون می داد یهو یونگی اومد کنارش و دستش رو دست یوری گذاشت....
-د..دا..داری چیکار می کنی؟؟؟
-یوری باید یه چیزیو بهت بگم
-می شنوم
-ببین شاید مسخره بیاد اما درسته ازدواجمون اجباری بود و من خیلی بهت بدی کردم اما خب تو این دو سه ماهی که گذشته حسم بهت عوض شده چطور بگم ......ای بابا الان بهت میگم ....هوف......عاشقتمممممممم
-یا خداااا چرا داد میزنییییییی
-تو هم داد میزنییییییی خب ولش کن جواب تو چیه؟؟
-باید فکر هامو بکنم فردا ساعت نه شب همین جا می بینمت
آخه یوری نمی دونست بعد از اون کاری یونگی باهاش کرد می تونه دوباره بهش اعتماد کنه یا نه؟؟؟
تو پارت های بعدی می فهمید....
......................................................
سلام دوزتان چطورین؟؟؟
بابت تاخیر یه هفته ایم واقعا شرمنده ام
امیدوارم خوشتون بیاد:)
لایک و نظر یادتون نره نظراتتون خیلی خوشحالم می کنه
خیلی خیلی دوستون دارم:)
شبتون بخیر☆
۱.۲k
۲۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.