پارت ۳۹ ازدواج اجباری
پارت ۳۹ ازدواج اجباری
ویو ا/ت
از مدرسه امدم خونه داخل اتاقم بودم داشتم لباسامو عوض میکردم که یهو زیر دلم تیر کشید جوری که افتادم روی زمین همون لحظه شوگا امد اتاقم
× خوبی
_ نه
× چی شده
_ دلم درد میکنه
× بریم بیمارستان
_ نه نه
× چرا لج نکن
_ نمیخواد
× میخواد
ادمینتون: شوگا ا/ت رو بغل کرد بردش بیمارستان که دکتر امد پیششون
دکتر. خوب مبارکه شما حامله هستین
× .ذوق فراوان.
_ . خنده فیک.
دکتر. خدانگهدار
ا/ت و شوگا. خدانگهدار
_ بریم
× تو الان واقعا ذوق نداری
_ چرا دارم
× دروغ نگو
_ چرا باید دروغ بگم
× باشه
( رفتن نشستن داخل ماشین )
ادمینتون: ا/ت سرش رو به پنجر تکیه داد و داشت اروم گریه میکرد و به این فکر میکرد که چطوری توی این سن کم حامله شد و به سقد بچه فکر میکرد که شوگا فهمید داره گریه میکنه
× ا/ت
_ بله
× داره گریه میکنی
_ نه
× دروغ نگو معلومه
_ اره دارم گریه میکنم مشکلش چیه
× چرا
_ این بچه رو نمیخوام
× چی داری میگی .عصبی.
_ نمیخوامش .گریه.
× بسه خفه شو .عصبی.
_ چرا باید توی سن کم حامله بشم .گریه.
× ا/ت یکم دیگه حرف بزنی..........
_ چی مثلا چیکار میکنی
× ا/ت دهنتو ببند .داد و عصبی.
ادمینتون: توی کلا راه باهم حرف نزدن و ا/ت گریه میکرد وقتی رسیدن ا/ت سری با گریه رفت اتاقش و همه تعجب کرده بودن و شوگا هم آمد
که......................................
شرط پارت بعد
35:« لایک ❤️
ویو ا/ت
از مدرسه امدم خونه داخل اتاقم بودم داشتم لباسامو عوض میکردم که یهو زیر دلم تیر کشید جوری که افتادم روی زمین همون لحظه شوگا امد اتاقم
× خوبی
_ نه
× چی شده
_ دلم درد میکنه
× بریم بیمارستان
_ نه نه
× چرا لج نکن
_ نمیخواد
× میخواد
ادمینتون: شوگا ا/ت رو بغل کرد بردش بیمارستان که دکتر امد پیششون
دکتر. خوب مبارکه شما حامله هستین
× .ذوق فراوان.
_ . خنده فیک.
دکتر. خدانگهدار
ا/ت و شوگا. خدانگهدار
_ بریم
× تو الان واقعا ذوق نداری
_ چرا دارم
× دروغ نگو
_ چرا باید دروغ بگم
× باشه
( رفتن نشستن داخل ماشین )
ادمینتون: ا/ت سرش رو به پنجر تکیه داد و داشت اروم گریه میکرد و به این فکر میکرد که چطوری توی این سن کم حامله شد و به سقد بچه فکر میکرد که شوگا فهمید داره گریه میکنه
× ا/ت
_ بله
× داره گریه میکنی
_ نه
× دروغ نگو معلومه
_ اره دارم گریه میکنم مشکلش چیه
× چرا
_ این بچه رو نمیخوام
× چی داری میگی .عصبی.
_ نمیخوامش .گریه.
× بسه خفه شو .عصبی.
_ چرا باید توی سن کم حامله بشم .گریه.
× ا/ت یکم دیگه حرف بزنی..........
_ چی مثلا چیکار میکنی
× ا/ت دهنتو ببند .داد و عصبی.
ادمینتون: توی کلا راه باهم حرف نزدن و ا/ت گریه میکرد وقتی رسیدن ا/ت سری با گریه رفت اتاقش و همه تعجب کرده بودن و شوگا هم آمد
که......................................
شرط پارت بعد
35:« لایک ❤️
۲۵.۲k
۲۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.