پارت ۵
پارت ۵
فلور بعد از خوش و بش کردن با دوست جدیدش مارگارت به اتاق شماره ۴۴ برگشت .
داخل اتاق خبری از لوسی نبود و این ناپدیدی ناگهانی او داشت فلور را نگران می کرد ! او هنوز به کوچه دیاگون نرفته بود و وسایل هاگوارتزش را نخریده بود .
کم کم داشت وقت ناهار می شد و فلور دوباره به طبقه پایین رفت .
بوی سوسیس سرخ شده و نان شیرمال تازه و داغ در سالن می پیچید و دماغ فلور را قلقلک می داد . او آرام آرام از کنار مسافران جادوگر می گذشت و آنها را تماشا می کرد . در انتهای سالن زن لاغر مردنی داشت با زن دیگری صحبت می کرد و شانه هایش را به داخل جمع کرده بود .
فلور حدس می زد که آن زن لوسی باشد و به سمتش شتافت .
_ جایی که رفته بودم خیلی بد بود ! اون زن یه تختش کم بود ! تازه ...
_ لوسی ؟
زن ( که همان لوسی بود ) به سرعت برگشت و در حالی که دندان های خرگوشی اش نمایان بود و به نظر کمی از پنهانی آمدن فلور ترسیده بود گفت :
_ لیلیان ! پس بلاخره اومدی بیرون ! ببینم ؟! به جایی خوردی ؟ چرا بینیت باد داره ؟
_ قضیه اش طولانیه
زنی که لوسی با او حرف میزد بارانی عجیبی به تن داشت و کیف اداری اش درست شبیه مال لوسی بود . به گمانم یکی از همکارانش بوده باشد . لوسی فلور را به جلو هل داد و با آن زن عجیب و غریب خداحافظی کرد .
_ صبحونه خوردی ؟؟
فلور فرصت پاسخ نداشت چون لوسی او را خیلی سریع پشت میز بیضی شکل و درازی نشاند و به سمت پیشخوان رفت .
روی میز روزنامه ای رها شده بود که به طرز شگفت انگیزی عکس هایش تکان می خوردند :
★ تیتر خبر ها ★
لاکهارت ! چهره ی نام آشنا و مشهور در سراسر دنیای جادوگری
به عنوان یکی از اساتید هاگوارتز در درس دفاع در برابر جادوی
سیاه تدریس خواهد کرد !
ادامه دارد ....
( به دلیل استقبال گرم شما دوستای گل در پی وی پارت های بعدی گذاشته میشه و بیوگرافی شخصیت ها هم تو راهه )
فلور بعد از خوش و بش کردن با دوست جدیدش مارگارت به اتاق شماره ۴۴ برگشت .
داخل اتاق خبری از لوسی نبود و این ناپدیدی ناگهانی او داشت فلور را نگران می کرد ! او هنوز به کوچه دیاگون نرفته بود و وسایل هاگوارتزش را نخریده بود .
کم کم داشت وقت ناهار می شد و فلور دوباره به طبقه پایین رفت .
بوی سوسیس سرخ شده و نان شیرمال تازه و داغ در سالن می پیچید و دماغ فلور را قلقلک می داد . او آرام آرام از کنار مسافران جادوگر می گذشت و آنها را تماشا می کرد . در انتهای سالن زن لاغر مردنی داشت با زن دیگری صحبت می کرد و شانه هایش را به داخل جمع کرده بود .
فلور حدس می زد که آن زن لوسی باشد و به سمتش شتافت .
_ جایی که رفته بودم خیلی بد بود ! اون زن یه تختش کم بود ! تازه ...
_ لوسی ؟
زن ( که همان لوسی بود ) به سرعت برگشت و در حالی که دندان های خرگوشی اش نمایان بود و به نظر کمی از پنهانی آمدن فلور ترسیده بود گفت :
_ لیلیان ! پس بلاخره اومدی بیرون ! ببینم ؟! به جایی خوردی ؟ چرا بینیت باد داره ؟
_ قضیه اش طولانیه
زنی که لوسی با او حرف میزد بارانی عجیبی به تن داشت و کیف اداری اش درست شبیه مال لوسی بود . به گمانم یکی از همکارانش بوده باشد . لوسی فلور را به جلو هل داد و با آن زن عجیب و غریب خداحافظی کرد .
_ صبحونه خوردی ؟؟
فلور فرصت پاسخ نداشت چون لوسی او را خیلی سریع پشت میز بیضی شکل و درازی نشاند و به سمت پیشخوان رفت .
روی میز روزنامه ای رها شده بود که به طرز شگفت انگیزی عکس هایش تکان می خوردند :
★ تیتر خبر ها ★
لاکهارت ! چهره ی نام آشنا و مشهور در سراسر دنیای جادوگری
به عنوان یکی از اساتید هاگوارتز در درس دفاع در برابر جادوی
سیاه تدریس خواهد کرد !
ادامه دارد ....
( به دلیل استقبال گرم شما دوستای گل در پی وی پارت های بعدی گذاشته میشه و بیوگرافی شخصیت ها هم تو راهه )
۱.۸k
۲۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.