P32ادامش
تهیونگ /
+الان داری با من شوخی میکنی دیگھ نھ؟؟؟
با جارو زد بھ کمرم +پاشو تا قبرتونو ھمینجا نکندم!
از لحن جدیش ترسیدم پاشدم جارو رو ازش گرفتم و جوری کھ انگار جونگکوک میشنوه گفتم +پسر نعناییم،ببین چجوری دارن ازم کار میکشن! و بازم ھکتور ادا اوق زدن دراورد.
حدود یھ ساعت درحال جارو زدن بودم. بھ دستھ جارو تکیھ دادم و بھ جونگکوک نگاه کردم
یعنی نمیخواست بیدار شھ؟ ھکتور اومد و دستشو رو شونم گذاشت +نگران نباش....اگھ دوستت داشتھ باشھ،بیدار میشھ عین بچھ کوچولو ھا زدم زیر گریھ و تو بغل ھکتور قایم شدم. +خرس گنده چرا داری گریھ میکنی؟ +درد داره ھکتور.....ما کلی سختی کشیدیم،نمیخوام از دستش بدم. تو بغلش ھق ھق میکردم +میترسم سرنوشتت عین من شھ تھیونگ. و بعد ھمونجا ولم کرد و رفت سرنوشتش؟ پشت سرش وارد زیرزمین شدم +ھکتور....منظورت چیھ ھکتور برگشت و نگاه کرد +بھ نظرت چرا کمک میکنم مردم طلسمارو بشکنن!؟ اخم کردم و سرمو تکون دادم +نمیفھمم +چون یھ بچھ کودنی کھ ھنوز نمیدونی تو این دنیا چھ خبره! ھکتور رو صندلی کشید و دستاشو حلقھ کرد +اره...منم مثل تو عاشق یھ پسر شدم! ابروھام بالا پرید....کنارش نشستم +ھمھ باھام مخالفت کردن؛اما ما بیخیال نشدیم و ھمو میپرستیدیم ھوفی کشیدم
+تا وقتی پدرم دست بھ طلسم زد و پیوندمونو شکست....ما اونموقع جفت بودیم....ولی وقتی پیوند شکستھ بشھ دیگھ نمیشھ با ھیچ جادویی درستش کرد پسر
+اگھ....اگھ لیسا پیوند مارو بشکنھ چی؟
سرشو بھ تایید تکون داد +بخاطر ھمین میگم باید از دست اون عجوزه خلاص شید +چجوری.؟ از جاش بلند شد و گفت +کشتنش.!
+الان داری با من شوخی میکنی دیگھ نھ؟؟؟
با جارو زد بھ کمرم +پاشو تا قبرتونو ھمینجا نکندم!
از لحن جدیش ترسیدم پاشدم جارو رو ازش گرفتم و جوری کھ انگار جونگکوک میشنوه گفتم +پسر نعناییم،ببین چجوری دارن ازم کار میکشن! و بازم ھکتور ادا اوق زدن دراورد.
حدود یھ ساعت درحال جارو زدن بودم. بھ دستھ جارو تکیھ دادم و بھ جونگکوک نگاه کردم
یعنی نمیخواست بیدار شھ؟ ھکتور اومد و دستشو رو شونم گذاشت +نگران نباش....اگھ دوستت داشتھ باشھ،بیدار میشھ عین بچھ کوچولو ھا زدم زیر گریھ و تو بغل ھکتور قایم شدم. +خرس گنده چرا داری گریھ میکنی؟ +درد داره ھکتور.....ما کلی سختی کشیدیم،نمیخوام از دستش بدم. تو بغلش ھق ھق میکردم +میترسم سرنوشتت عین من شھ تھیونگ. و بعد ھمونجا ولم کرد و رفت سرنوشتش؟ پشت سرش وارد زیرزمین شدم +ھکتور....منظورت چیھ ھکتور برگشت و نگاه کرد +بھ نظرت چرا کمک میکنم مردم طلسمارو بشکنن!؟ اخم کردم و سرمو تکون دادم +نمیفھمم +چون یھ بچھ کودنی کھ ھنوز نمیدونی تو این دنیا چھ خبره! ھکتور رو صندلی کشید و دستاشو حلقھ کرد +اره...منم مثل تو عاشق یھ پسر شدم! ابروھام بالا پرید....کنارش نشستم +ھمھ باھام مخالفت کردن؛اما ما بیخیال نشدیم و ھمو میپرستیدیم ھوفی کشیدم
+تا وقتی پدرم دست بھ طلسم زد و پیوندمونو شکست....ما اونموقع جفت بودیم....ولی وقتی پیوند شکستھ بشھ دیگھ نمیشھ با ھیچ جادویی درستش کرد پسر
+اگھ....اگھ لیسا پیوند مارو بشکنھ چی؟
سرشو بھ تایید تکون داد +بخاطر ھمین میگم باید از دست اون عجوزه خلاص شید +چجوری.؟ از جاش بلند شد و گفت +کشتنش.!
۹۹۸
۱۷ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.