♡I'm Army♡ ♡پارت۱۰♡

هردو از اسانسور پیدا شدیم و رفتیم صبحانه که جیسو رفت کنار جانگ کوک جیسو:صبح بخیر ات: صبح بخیر و شروع کردیم به صبحانه خورد که جیسو و کوک هردو بگشتن تا یک چیزی بگن که فاصلشون کم شد و هیچی‌ نگفتم که جدا شدن که جیسو پاشد که پاش گیر کرد به میز و افتاد تو بغل کوک و دست کوک رو پهلوش بود و جیسو دستش دور گرون کوک همون طور که داشتم از حرص میمردم که جین پاشد و دست جیسو رو گرفت و برد تو یک اتاق و منم دیگه به کوک نگاه نکردم حتی کوک پاشم زد به پام که بهش نگاه کنم ولی نگاه نکردم و بعد صبحانه پاشدم و گفتم: ‌که باید برم اتاقم یک چیزی جا گذاشتم
کوکی: منم تو اتاقم یک چیزی رو جا گذاشت
ات: حالا اون چیزی که جا گذاشتم مهم نیست
کوکی: مشخصه ناراحت شده باید یک جوری از تو دلش در بیارم که جیسو و جین از اتاق اومدن بیرون
پی دی نیم: خب ات تو بیاد کوکی رو میکاپ کن جیسو تو جین و
ات :نمیشه من جین و میکاپ کنم
جین: نمیشع ات من و میکاپ کنه
(هم زمان گفتن)
پی دی نیم: اوکی
ات:بعد کنسرت برگشتیم هتل
که کوک و پی دی نیم داشتن باهم حرف میزدن
از زبون پی دی نیم
کارا تموم شد که کوک اومد پیشم
کوک:پی دی نیم میشه یک خواهش کنم
پی دی نیم: بگو
کوک: جیسو و جین باهم قرار میزارن میشه بزارین شون تو اتاق هم چون بین شون اختلاف ایجاد شده
پی دی نیم:چی قرار میزارن خب باشه ولی ات کجا بره درست نیست ات و بفرستم تو اتاق جین تنها اون بالاخره یک دختره
کوک: اگه میخوایین بیاد تو اتاق من
پی دی نیم:ولی
کوک:من رو زمین میخوابم مشکلی نیست
پی دی نیم:اوکی
از زبون ات:
داشتم میرفتم سمت اتاقم که پی دی نیم : خب ات همه چیو واسم توضبخ داد
ات: نمیشه من نمیتونم
کوک:نگران نباش مزاحمتی واسه ی من اینجاد نمیشه
ات:اخه
پی دی نیم:اخه نداریم بچه ها وسایلتو گزاشتن تو اتاق کوک
ات:باش
و رفتیم که در اسانسور باز شد و کسی نبود و کوک رفت تو
کوک:نمیای
ات:نه با بعدی میام
کوک :بعد رفتن من اسانسور ها غط میشن چون اسانسور ها ساعت دارن
ات: من از پلع میام
کوک: ات پرا لج میکنی
ات: چون امروز ولش کن من نمیام
که یهو کوک دستم و گرفت و در اسانسور بسته شد و کوک فاصلمون و کم کرد
کوک:اون یک اتفاق بود ات
ات:اره دوبارم افتاد تو هم هیچی نگفتی تا وقتی که جین دست جیسو رو گرفت
کوک: ات مسقره بازی در نیار من عاشقتم
ات: یادت نره که من و توهم عمین اتفاق واسمون افتاد که کوک دیگه تحمل نکرد و لباشو گزاشت رو لبام نمیدونم چرا نمیتونستم مقوامت کنم که اسانسور وایساد
کوک: ای لعنتی الان موقع وایسادن بود و پیاده شدیم و رفتیم تو اتاق
ات:همین که رفتیم تو اتاق کوک لباش و محکم کوبید همینطوری لبامو میخورد و میرفت سمت تخت خواب و ترس ورم میداشت که کوک خودشو انداخت رومو هردو باهم افتادیم رو تخت و کوک