اینم پارت ۹ لطفا حمایت کنید
●دره ی خوشبختــــــــے♡
《پارت ۹》
●𝕍𝕒𝕝𝕝𝕖𝕪 𝕠𝕗 𝕙𝕒𝕡𝕡𝕚𝕟𝕖𝕤𝕤♡
《ℙ𝕒𝕣𝕥 𝟡》
مثل همیشه صندلی چرم مشکی رنگش پشت به من بود
+س....سلام
-سلام
فکر می کردم با شنیدن صدای من و جونگ کوک برگرده ولی برنگشت اما گفت
&کیم ا/ت نامه ی اخراجت رو نوشتم روی میزه برو بدش حسابداری باهات تسویه کنن...............
نگاهی به میز انداختم که پاکتی روش بود
+آ...آقای چوی خواهش می کنم منو ببخشید.......دیگه تکرار نمیشه....... لطفا ......من به این کار احتیاج دارم........
بعد با اخمی که به وضوح روی معلوم بود برگشت سمتم
&هه.....ببخشم؟(همراه با اخم و عصبانیت و نیشخند)میدونی چه بلایی سر بخش خبریمون آوردی؟؟؟الان تیتر همه ی اخبار ها این شده بعد لپ تاپش رو سمتم چرخوند
(چیزی که تیتر خبر لپ تاپ نوشته بود)
*درگیری خبرنگار شبکه خبری ام بی سی (MBC) با بازیگر جو جون هون+فیلم و عکس واقعی*
&میبینی؟؟؟ بخاطر این خبر امروز که تولد دخترمه، شادترین روز زندگیمه خراب شد.........فقط بخاطر تو(کلمه ی *تو* رو با داد گفت)بعد اونوقت انتظار داری اخراجت نکنم؟هاااااا؟(کلمه ی هاااااا رو با داد خیلی بلندی گفت)
تمام مدت سرم پایین بود و اشک داشت کم کم توی چشمام جمع می شد
جونگ کوک که تا الان ساکت بود با داد آخر آقای چوی به حرف دراومد
-تقصیر من بود
&چی؟(در حالی که عصبانیتش فروکش می کرد و سوالی به جونگ کوک نگاه می کرد)
-گفتم تقصیر من بود که اینجوری شد
&منظورت چیه؟
-خب من در طول روز که فیلمبرداری می کردیم، خانم کیم رو خیلی کفری کردم و به حرفش گوش نمیدادم........اما ایشون باز هم بخشش کردن و به من افتخار این رو دادن که شبش با هم بنوشیم......
این داره چی میگه گفتم گردن بگیره اما نه اینجوری
-شب هم یه ذره بحثمون شد منم از کوره در رفتم به خانم کیم فوش دادم......
در حال که من و آقای چوی با تعجب نگاهش می کردیم ادامه داد
- خب بعدش هم خانم کیم بخاطر عصبانیتی که از من داشتن دست به اون کار زدن........خانم کیم مقصر نیستن
آقای چوی نفس عمیقی کشید و گفت
&که اینطور.........
چاره ای نداشتم برای اینکه آقای چوی شک نکنه نگاه متعجبم رو از جونگ کوک گرفتم و مثل چند دقیقه قبل به زمین خیره شدم.......
&خب حالا که اینجوریه........ از .....................اخراج کردنت............. صرف نظر می کنم......
ناگهان ذوقی توی دلم کردم و با چشم های پر از شادی نگاهش کردم(اینم برای اینکه حالت صورتش رو بهتر تصور کنید《😃》)
+واقعا؟؟؟
بعد با بی حوصلگی جواب داد
&بله ولی برای هر دو نفرتون تنبیه در نظر گرفته میشه
+ممنونم آقای چوی........ممنونم........واقعا ممنونم......قول میدم دیگه تکرار نشه......قول میدم........
&خب دیگه برین تا نظرم عوض نشده
-چشم بریم خانم کیم
بعد دستم و گرفت و بردم بیرون
منم ول کن نبودم تا لحظه ی آخر ازش تشکر میکردم
از اتاق خارج شدیم و جونگ کوک در رو بست........
~~~~~~~~~~~~~~~~
《پارت ۹》
●𝕍𝕒𝕝𝕝𝕖𝕪 𝕠𝕗 𝕙𝕒𝕡𝕡𝕚𝕟𝕖𝕤𝕤♡
《ℙ𝕒𝕣𝕥 𝟡》
مثل همیشه صندلی چرم مشکی رنگش پشت به من بود
+س....سلام
-سلام
فکر می کردم با شنیدن صدای من و جونگ کوک برگرده ولی برنگشت اما گفت
&کیم ا/ت نامه ی اخراجت رو نوشتم روی میزه برو بدش حسابداری باهات تسویه کنن...............
نگاهی به میز انداختم که پاکتی روش بود
+آ...آقای چوی خواهش می کنم منو ببخشید.......دیگه تکرار نمیشه....... لطفا ......من به این کار احتیاج دارم........
بعد با اخمی که به وضوح روی معلوم بود برگشت سمتم
&هه.....ببخشم؟(همراه با اخم و عصبانیت و نیشخند)میدونی چه بلایی سر بخش خبریمون آوردی؟؟؟الان تیتر همه ی اخبار ها این شده بعد لپ تاپش رو سمتم چرخوند
(چیزی که تیتر خبر لپ تاپ نوشته بود)
*درگیری خبرنگار شبکه خبری ام بی سی (MBC) با بازیگر جو جون هون+فیلم و عکس واقعی*
&میبینی؟؟؟ بخاطر این خبر امروز که تولد دخترمه، شادترین روز زندگیمه خراب شد.........فقط بخاطر تو(کلمه ی *تو* رو با داد گفت)بعد اونوقت انتظار داری اخراجت نکنم؟هاااااا؟(کلمه ی هاااااا رو با داد خیلی بلندی گفت)
تمام مدت سرم پایین بود و اشک داشت کم کم توی چشمام جمع می شد
جونگ کوک که تا الان ساکت بود با داد آخر آقای چوی به حرف دراومد
-تقصیر من بود
&چی؟(در حالی که عصبانیتش فروکش می کرد و سوالی به جونگ کوک نگاه می کرد)
-گفتم تقصیر من بود که اینجوری شد
&منظورت چیه؟
-خب من در طول روز که فیلمبرداری می کردیم، خانم کیم رو خیلی کفری کردم و به حرفش گوش نمیدادم........اما ایشون باز هم بخشش کردن و به من افتخار این رو دادن که شبش با هم بنوشیم......
این داره چی میگه گفتم گردن بگیره اما نه اینجوری
-شب هم یه ذره بحثمون شد منم از کوره در رفتم به خانم کیم فوش دادم......
در حال که من و آقای چوی با تعجب نگاهش می کردیم ادامه داد
- خب بعدش هم خانم کیم بخاطر عصبانیتی که از من داشتن دست به اون کار زدن........خانم کیم مقصر نیستن
آقای چوی نفس عمیقی کشید و گفت
&که اینطور.........
چاره ای نداشتم برای اینکه آقای چوی شک نکنه نگاه متعجبم رو از جونگ کوک گرفتم و مثل چند دقیقه قبل به زمین خیره شدم.......
&خب حالا که اینجوریه........ از .....................اخراج کردنت............. صرف نظر می کنم......
ناگهان ذوقی توی دلم کردم و با چشم های پر از شادی نگاهش کردم(اینم برای اینکه حالت صورتش رو بهتر تصور کنید《😃》)
+واقعا؟؟؟
بعد با بی حوصلگی جواب داد
&بله ولی برای هر دو نفرتون تنبیه در نظر گرفته میشه
+ممنونم آقای چوی........ممنونم........واقعا ممنونم......قول میدم دیگه تکرار نشه......قول میدم........
&خب دیگه برین تا نظرم عوض نشده
-چشم بریم خانم کیم
بعد دستم و گرفت و بردم بیرون
منم ول کن نبودم تا لحظه ی آخر ازش تشکر میکردم
از اتاق خارج شدیم و جونگ کوک در رو بست........
~~~~~~~~~~~~~~~~
۴۹.۷k
۰۴ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.