شاهزاده ی کتاب
#شاهزاده_ی_کتاب
P=3
+چی داری برا خودت میگی!!
-بجز این راهی دیگه ایی نداریم
+عمراا من خودم به راه پیدا میکنم
-باشه
«تو ذهنش»
+من برای چی باید عاشق یه پسر خنگول زشت مثل این بشم. ولی یکم خوشگله!!
-به خودم اومدم دیدم تهیونگ ۳۰ بار اسممو صدا زده
+بله
-به چی فکر میکردی؟؟
+اممم هیچی
-اها غذا میخوری؟
+اره
-پس بیا بشین
+باشه
«۱۰ دقیقه بعد»
+دستت درد نکنه
-خواهش
-من میرم استراحت کنم اتاق توام سمت چپه
+باشه برو
[ تهیونگ رفت تو اتاقش و ساعت ها به سقف نگاه میکرد و تو ذهنش صدای دخترک زیبا]
«فردا صبح»
[ دخترک از اتاقش بیرون اومد و کل خونه گشت ولی نتونست تهیونگ پیدا کنه]
+اقای تهیونگ<با صدای بلند>
+اقاییییی تهیونگگگگگگ
- تو حموم بودم صدای داد اون دختره شنیدم که داره صدام میکنه سریع اومدم بیرون لباس پوشیدم از اتاق رفتم بیرون
+اینجا بودید
-کاری داشتی؟
+اوم میخواستم بگم که اینجا بجز خونه باغ جایی دیگم داره حوصلم سر رفته
«ذهن هیون»
+در اصل میخوام از دست تو منحرف فرار کنم
شرایط پارت بعد🦋🌈
۶تا لایک🌈🦋
۴ تا کامنت🌈🦋
۴۷ تایی شدن🌈🦋
P=3
+چی داری برا خودت میگی!!
-بجز این راهی دیگه ایی نداریم
+عمراا من خودم به راه پیدا میکنم
-باشه
«تو ذهنش»
+من برای چی باید عاشق یه پسر خنگول زشت مثل این بشم. ولی یکم خوشگله!!
-به خودم اومدم دیدم تهیونگ ۳۰ بار اسممو صدا زده
+بله
-به چی فکر میکردی؟؟
+اممم هیچی
-اها غذا میخوری؟
+اره
-پس بیا بشین
+باشه
«۱۰ دقیقه بعد»
+دستت درد نکنه
-خواهش
-من میرم استراحت کنم اتاق توام سمت چپه
+باشه برو
[ تهیونگ رفت تو اتاقش و ساعت ها به سقف نگاه میکرد و تو ذهنش صدای دخترک زیبا]
«فردا صبح»
[ دخترک از اتاقش بیرون اومد و کل خونه گشت ولی نتونست تهیونگ پیدا کنه]
+اقای تهیونگ<با صدای بلند>
+اقاییییی تهیونگگگگگگ
- تو حموم بودم صدای داد اون دختره شنیدم که داره صدام میکنه سریع اومدم بیرون لباس پوشیدم از اتاق رفتم بیرون
+اینجا بودید
-کاری داشتی؟
+اوم میخواستم بگم که اینجا بجز خونه باغ جایی دیگم داره حوصلم سر رفته
«ذهن هیون»
+در اصل میخوام از دست تو منحرف فرار کنم
شرایط پارت بعد🦋🌈
۶تا لایک🌈🦋
۴ تا کامنت🌈🦋
۴۷ تایی شدن🌈🦋
۴.۵k
۰۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.