پروانه کوچولو
✨️🦋پروانه کوچولو🦋✨️
✨️🦋 پارت ۷🦋✨️
✨️🦋ویو سنا🦋✨️
وقتی همسایه رفت تهیونگ که دستمو گرفته بود میگه تهیونگ: اون انگشتر کجاست سنا: اگه ..بهت بدم ..میری( لکنت و بغض ) تهیونگ: اووم شاید دیگه بغضم ترکید و شروع کردم به گریه کردن سنا: برو ازت خواهش میکنم( بغض گریه)تهیونگ یلحظه از بی احساس بودن در اومد به چشام که داشت ازش مثل ابر قطره میریخت نگاه کرد با اینکه هنوز دستمو گرفته بود و لی از کمرم گرفت و بغلم کرد سرم تو سی.نش بود بود با تعجب ساکت شدم تهیونگ: هیششش آروم کوچولو از بغلش دراومدم دستشو گرفته انگشترو گذاشتم کف دستش و گفتم سنا: بیا بگیر میخواستم بهت ندم ولی بگیر فقط برو تهیونگ که داشت با تعجب نگام میکرد یهو ی لبخند مستطیلی زد دستشو گذاشت رو سرم و موهامو بهم ریخت و گفت تهیونگ: افرین کوچولو و رفت سنا: واووو اولین باری بود که دیدم لبخند میزنه ولی چه لبخنده خوشگلی داره جوون 😂😂
✨️🩶ویو تهیونگ🩶✨️
رفتم از خونش بیرون سوار ماشین شدم راه افتادم به سمت امارت نمیدونم چیشد چرا ی لحظه وقتی گریشو دیدم دلم سوخت اصلا..اصلا چرا بغلش کردم هوووففف خاک تو سرت تهیونگ الان پرو میشه رفتم امارت خدمتکارارو مرخص کردم رفتم تو اتاقم حموم کردم ی لباس پوشیدم موهامو خشک کردم دراز کشیدم رو تخت و به فردا فکر کردم کم کم خوابم برد...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه 🌒✨️
✨️🦋 پارت ۷🦋✨️
✨️🦋ویو سنا🦋✨️
وقتی همسایه رفت تهیونگ که دستمو گرفته بود میگه تهیونگ: اون انگشتر کجاست سنا: اگه ..بهت بدم ..میری( لکنت و بغض ) تهیونگ: اووم شاید دیگه بغضم ترکید و شروع کردم به گریه کردن سنا: برو ازت خواهش میکنم( بغض گریه)تهیونگ یلحظه از بی احساس بودن در اومد به چشام که داشت ازش مثل ابر قطره میریخت نگاه کرد با اینکه هنوز دستمو گرفته بود و لی از کمرم گرفت و بغلم کرد سرم تو سی.نش بود بود با تعجب ساکت شدم تهیونگ: هیششش آروم کوچولو از بغلش دراومدم دستشو گرفته انگشترو گذاشتم کف دستش و گفتم سنا: بیا بگیر میخواستم بهت ندم ولی بگیر فقط برو تهیونگ که داشت با تعجب نگام میکرد یهو ی لبخند مستطیلی زد دستشو گذاشت رو سرم و موهامو بهم ریخت و گفت تهیونگ: افرین کوچولو و رفت سنا: واووو اولین باری بود که دیدم لبخند میزنه ولی چه لبخنده خوشگلی داره جوون 😂😂
✨️🩶ویو تهیونگ🩶✨️
رفتم از خونش بیرون سوار ماشین شدم راه افتادم به سمت امارت نمیدونم چیشد چرا ی لحظه وقتی گریشو دیدم دلم سوخت اصلا..اصلا چرا بغلش کردم هوووففف خاک تو سرت تهیونگ الان پرو میشه رفتم امارت خدمتکارارو مرخص کردم رفتم تو اتاقم حموم کردم ی لباس پوشیدم موهامو خشک کردم دراز کشیدم رو تخت و به فردا فکر کردم کم کم خوابم برد...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه 🌒✨️
۲۲.۳k
۲۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.