일출은 끝이 아름다울 수 있다는 것을 증명합니다
일출은 끝이 아름다울 수 있다는 것을 증명합니다
⸕ پایان خوش ⸔
#استری_کیدز
#هان
دختر به سمت پسری که از شدت درد توی خودش جمع شده بود جمع شد رفت و افراد کنارش که به سمت پسر حمله می کردن رو کنار زد و دستاش رو به معنی محافظ از اون باز کرد
و جلو مرد های رو به روش رو گرفت
ا/ت : بس کنید ، خواهش نی کنم دیگه نزنیدش!
ولی همون لحظه مشت بدی قوی به شکم دختر خورد که باعث شد دختر به دیوار پشتش برخورد کنه ولی از نظر خودش این نه تنها بد نبود بلکه اتفاق خوبی هم چون بعد از مشتی که به شکمش خورد اون مرد ها به سمت ساختمون مدرسه رفتن و پسر کنارت رو ول کردن
به دردی که توی بدنت پخش شده بود اهمیت ندادی و به سمت پسر کنارت رفتی و کمکش کردی بشینه
هان : حالت خوبه؟
ا/ت : اره ولی فکر کنم تو بد تر از من باشی
پسر سرش رو بالا گرفت و ناله ای از درد کشید
که دختر با ناراحتی گفت
ا/ت : چرا اجازه میدی بزننت؟
هان : خودت که میدونی، اگه جلوشون وایسم اولین کاری که بکنن میان سراغ تو
ا/ت : یااااا خوب اصلا چرا انقدر برات مهمه
پسر اروم اروم به چیز هایی که می خواست بگه فکر می کرد از چیز هایی که تموم چیز هایی که توی این چند سال از گفتنشون می ترسید و به خودش قول داده بود روزی بهت بگه فکر می کرد ولی ...... اون می ترسید...... می ترسید که با همین یک جمله دوستی چند ین سالتون رو خراب کنه.....
اروم صورتش رو به طرفت بر گردوند و گفت
هان : چون تو دوست چندین سالمی
دختر لبخند غمگینی زد و سرش رو پایین گرفت و گفت
ا/ت : ای کاش این طوری نبود *اروم
پسر که درست حرف دختر رو نشنیده بود می خواست بگه که دوباره حرفش رو تکرار بکنه ولی زمانی که دید دختر قیافه غمگینی داره پشیمون شد
.
.
.
منتظر ادامش باشید 😜
حمایت؟ 🖤🌑
⸕ پایان خوش ⸔
#استری_کیدز
#هان
دختر به سمت پسری که از شدت درد توی خودش جمع شده بود جمع شد رفت و افراد کنارش که به سمت پسر حمله می کردن رو کنار زد و دستاش رو به معنی محافظ از اون باز کرد
و جلو مرد های رو به روش رو گرفت
ا/ت : بس کنید ، خواهش نی کنم دیگه نزنیدش!
ولی همون لحظه مشت بدی قوی به شکم دختر خورد که باعث شد دختر به دیوار پشتش برخورد کنه ولی از نظر خودش این نه تنها بد نبود بلکه اتفاق خوبی هم چون بعد از مشتی که به شکمش خورد اون مرد ها به سمت ساختمون مدرسه رفتن و پسر کنارت رو ول کردن
به دردی که توی بدنت پخش شده بود اهمیت ندادی و به سمت پسر کنارت رفتی و کمکش کردی بشینه
هان : حالت خوبه؟
ا/ت : اره ولی فکر کنم تو بد تر از من باشی
پسر سرش رو بالا گرفت و ناله ای از درد کشید
که دختر با ناراحتی گفت
ا/ت : چرا اجازه میدی بزننت؟
هان : خودت که میدونی، اگه جلوشون وایسم اولین کاری که بکنن میان سراغ تو
ا/ت : یااااا خوب اصلا چرا انقدر برات مهمه
پسر اروم اروم به چیز هایی که می خواست بگه فکر می کرد از چیز هایی که تموم چیز هایی که توی این چند سال از گفتنشون می ترسید و به خودش قول داده بود روزی بهت بگه فکر می کرد ولی ...... اون می ترسید...... می ترسید که با همین یک جمله دوستی چند ین سالتون رو خراب کنه.....
اروم صورتش رو به طرفت بر گردوند و گفت
هان : چون تو دوست چندین سالمی
دختر لبخند غمگینی زد و سرش رو پایین گرفت و گفت
ا/ت : ای کاش این طوری نبود *اروم
پسر که درست حرف دختر رو نشنیده بود می خواست بگه که دوباره حرفش رو تکرار بکنه ولی زمانی که دید دختر قیافه غمگینی داره پشیمون شد
.
.
.
منتظر ادامش باشید 😜
حمایت؟ 🖤🌑
۱۴.۱k
۰۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.