پارت سوم تنها با تو
چیکارم داری 😐
یونگی - داری ازدواج میکنی به من نگفتی نا سلامتی ما رفیقیم
- یونگی ای ازدواج اجباری با پسر رئیس پدر گفع اگه پولو نده پدرمو میکشه اگرم پول نداریم بدیم باید با پسرش ازدواج کنم 😐😢😢
یونگی - گریه نکن اشکال نداره فقد اون دوست داره
- نمیدونم
یونگی - نگران نباش اشکال نداره
- یونگی امشب ساعت ۹ عروسی تو دعوتی
یونگی - باشه ممنون
- رفتم حمام یه شروار شیش جیب زنجیر دار و یه نیم تنه سیاه پوشیدم موهام رو بستم یه ارایش ملیح کردم رفتم پایین دیدم تهیونگ خابه اخه به من چه ولش بابا هر موقع خواست بیدار میشه با صدای اشنایی پریدم هوا خانم کیم شوهرتون رو بیدار نمیکنی اه اون خدمتکار بود و هم جاسوس بابای تهیونگ باشه ای گفتم و رفتم بالا چون دیدم داره نگاه میکنه باید الکی میگفتم تهیونگ رو دوست دارم سریع رفتم لپای تهیونگ رو بوسیدم گفتم تهیونگ جاسوس بابات داره میبینه من اومدم بیدارت کردم پاشو پاشو
تهیونگ - باشه امدم پاشدم سر و صورتم رو شستم رفتم پایین دیدم /ت نشسته و دارع صبحونه میخوره گفتم - هی /ت امروز باید بریم خرید اه شط من خستم
- یا بس کن اون زنیکه اینجاست 🤐🤐
تهیونگ - اها باشه عزیزم امروز برا عروسیمون خرید میکنیم بهترین روز زندگیمه
- ارع عزیزم دستمو دراز کردم لپاش کشیدم خدمتکار رفت دستمو کشیدم گفتم - اوق از این چندش بازیا بدم میاد
تهیونگ - اوق منم
یونگی - داری ازدواج میکنی به من نگفتی نا سلامتی ما رفیقیم
- یونگی ای ازدواج اجباری با پسر رئیس پدر گفع اگه پولو نده پدرمو میکشه اگرم پول نداریم بدیم باید با پسرش ازدواج کنم 😐😢😢
یونگی - گریه نکن اشکال نداره فقد اون دوست داره
- نمیدونم
یونگی - نگران نباش اشکال نداره
- یونگی امشب ساعت ۹ عروسی تو دعوتی
یونگی - باشه ممنون
- رفتم حمام یه شروار شیش جیب زنجیر دار و یه نیم تنه سیاه پوشیدم موهام رو بستم یه ارایش ملیح کردم رفتم پایین دیدم تهیونگ خابه اخه به من چه ولش بابا هر موقع خواست بیدار میشه با صدای اشنایی پریدم هوا خانم کیم شوهرتون رو بیدار نمیکنی اه اون خدمتکار بود و هم جاسوس بابای تهیونگ باشه ای گفتم و رفتم بالا چون دیدم داره نگاه میکنه باید الکی میگفتم تهیونگ رو دوست دارم سریع رفتم لپای تهیونگ رو بوسیدم گفتم تهیونگ جاسوس بابات داره میبینه من اومدم بیدارت کردم پاشو پاشو
تهیونگ - باشه امدم پاشدم سر و صورتم رو شستم رفتم پایین دیدم /ت نشسته و دارع صبحونه میخوره گفتم - هی /ت امروز باید بریم خرید اه شط من خستم
- یا بس کن اون زنیکه اینجاست 🤐🤐
تهیونگ - اها باشه عزیزم امروز برا عروسیمون خرید میکنیم بهترین روز زندگیمه
- ارع عزیزم دستمو دراز کردم لپاش کشیدم خدمتکار رفت دستمو کشیدم گفتم - اوق از این چندش بازیا بدم میاد
تهیونگ - اوق منم
۴۲.۰k
۱۷ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.