part: 38
صدای مینوو از تو سالن میومد که هی داشت میگف زودباشین دیر میشه
قرار بود بریم جاهای دیدنی بوسان مثل کوه یانگدوسان، تفرجگاه تاجونگدا، موزه دریایی ملی کره و بازار ها
اماده شده بودم (اسلاید1)موهامو بستم ماسکمم زدم و گوشیمو تو جیب هودیم گذاشتم و از اتاق رفتم بیرون
اونوو هنو نیومده بود
مینوو: جونننن چه پسر جذابی(لبخند)
هانا: عینک بزن از جذابیتم کور نشی
خندش گرف از حرفم
بلاخره اون اونوو هم اومد اونم ماسکشو زده بود
مینوو: نمیشه نزنیم
هانا، اونوو: زود بزن
مینوو: لعنت به هرچی ماسکع
ماسکشو زد کلاه لباسمو رو سرم انداختم و گفتم
_بریمم
سه تامون رفتیم بیرونو سوار ماشین شدیم
*
به هرجا میرسیدیم مینوو همش عکس میگرف
ساعت10صبح اومدیم الان3بعدازظهره و هنوزم داریم میچرخیم
الانم تو ی رستوران نشسته بودیمو منتظر بودیم غذامونو بیارن
اونوو: بخدا دارم میمیرم از خستگی
ولی مینوو که مث همیشش بمب انرژی بود و ذره ای از انرژیش کم نشده بودو اگه ما باهاش میرفتیم تا تک تک جاهای بوسان رو نمیگشت اروم نمیشد الانم داشت عکسایی که گرفته بودیمو نگا میکرد بعضیا هم پست میکرد
هانا: اییی منم خستم
هانا: راستی اون عکسایی که گرفیتیو برام بفرس
اونوو: برا منم بفرس
همینطور که مشغول ور رفتن با گوشیش بود گف
_باشه میفرستم تو گروه
غذاهارو برامون اووردن گذاشتیم بره وقتی رفت ماسکامونو اووردیم پایین و مشغول غذا خوردن شدیم که با صدای یکی سه تامون فاتحه ی خودمونو خوندیم
قرار بود بریم جاهای دیدنی بوسان مثل کوه یانگدوسان، تفرجگاه تاجونگدا، موزه دریایی ملی کره و بازار ها
اماده شده بودم (اسلاید1)موهامو بستم ماسکمم زدم و گوشیمو تو جیب هودیم گذاشتم و از اتاق رفتم بیرون
اونوو هنو نیومده بود
مینوو: جونننن چه پسر جذابی(لبخند)
هانا: عینک بزن از جذابیتم کور نشی
خندش گرف از حرفم
بلاخره اون اونوو هم اومد اونم ماسکشو زده بود
مینوو: نمیشه نزنیم
هانا، اونوو: زود بزن
مینوو: لعنت به هرچی ماسکع
ماسکشو زد کلاه لباسمو رو سرم انداختم و گفتم
_بریمم
سه تامون رفتیم بیرونو سوار ماشین شدیم
*
به هرجا میرسیدیم مینوو همش عکس میگرف
ساعت10صبح اومدیم الان3بعدازظهره و هنوزم داریم میچرخیم
الانم تو ی رستوران نشسته بودیمو منتظر بودیم غذامونو بیارن
اونوو: بخدا دارم میمیرم از خستگی
ولی مینوو که مث همیشش بمب انرژی بود و ذره ای از انرژیش کم نشده بودو اگه ما باهاش میرفتیم تا تک تک جاهای بوسان رو نمیگشت اروم نمیشد الانم داشت عکسایی که گرفته بودیمو نگا میکرد بعضیا هم پست میکرد
هانا: اییی منم خستم
هانا: راستی اون عکسایی که گرفیتیو برام بفرس
اونوو: برا منم بفرس
همینطور که مشغول ور رفتن با گوشیش بود گف
_باشه میفرستم تو گروه
غذاهارو برامون اووردن گذاشتیم بره وقتی رفت ماسکامونو اووردیم پایین و مشغول غذا خوردن شدیم که با صدای یکی سه تامون فاتحه ی خودمونو خوندیم
۶.۲k
۳۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.