ویو«سال 1945میلادی پاریس / ساعت 5 عصر، 1 ساعت قبل از شروع

ویو«سال 1945میلادی_پاریس / ساعت 5 عصر، 1 ساعت قبل از شروع جشن»📜🦢🤎

لارا و هانول به آلاچیق بزرگ توی حیاط رفتند و کنار مهمون ها« شامل پرنسس ها ملکه ها و شاه دخت ها»

رفتند و روی مبل های سلطنتی نشستند

همه ادای احترام کردن و بعد از احوال پرسی

خدمتکاران سینی های پر از دسر و چای اصل را اوردند و روی میز گذاشتن

درسته الان ساعت 5 عصر هست و ملکه ها باید چای 5عصر رو بنوشند و این یک رسم قدیمی از کشور

انگلستان است

هانور: با دستش به صورت محترمانه ای به همه اشاره کرد و گفت

از همه ممنونم بابات اینکه دعوت مارا پذیرفتید و قدم بر روی چشم گذاشتید

و لطفا تا چای ها سرد نشده بنوشید و لذت ببرید

در این حال شاه کیم مین هو از اسطبل بیرون آمد و گوشه ای ایستاد

وبه حرکات هانول نگاه کرد، محوش شد، دوباره عاشقش شد، دوباره قلبش براش تپید

اونقدر که اون دختر پرستیدنی و با وقار بود

و اصلا قابل توصیف نبود

مین هو این جمله رو زیر زبون تکرار کرد:

بهترین کارو کردم که تو رو به عنوان ملکه قصرم برگزیدم هانولم

«اره درسته مین هو اونقدر هانول رو دوست داشت که هر وقت هانول رو صدا میزد به اخرش «میم»مالکیت

اضافه میکرد » "هانولم"

1 ساعت بعد جشن شروع میشد و از الان...