you love a vampire part 5 (6)
کریس به گردنبندش نگاه میکرد . لیلی از جاش بلند شد و گفت:
_خیلی ببخشید که معطلتون کردم ...دلم برای مادرم تنگ شده
کریس: خواهش میکنم....راحت باشید
نگاهش به گردنبندش افتاد . رفت جلوتر و دستشو روی گونه ی لیلی کشید و اشکش رو پاک کرد . نگاهشون بهم گره خورد. لیلی با تنفر نگاهش میکرد
کریس: پرنسس رنگتون خیلی پریده....بهتر نیست برید داخل و یه چیزی میل کنید؟
_چ....چرا میرم....ممنونم که با من همراه بودید
کریس:☺ خواهش میکنم
لیلی تعظیم کرد و از اونجا دور شد .کریس همینطور که میرفت نگاهش میکرد
🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷
لیلی نمیدونست که تمام این مدت که با کریس بود سوهو داشته نگاهش میکرده . توی راهرو راه میرفت و با خودش غرغر میکرد :....اههه...اصلا چرا باهاش رفتم....دلم میخواست بگیرم خفففففشششش کننننمممممم
سوهو: لیلی....
برگشت رو به سوهو: بله؟
سوهو: کجا بودی؟
_ سر قبر لی بودم...تو حیاط
سوهو خیلی جدی گفت: سر قبر لی یا...مشغول صحبت با کریس؟
لیلی جا خورد . نگاه به اطراف کرد بعدم در گوشش گفت: فکر میکنی من خودم خوشم میاد ....اون همش ازم سوال میپرسید منم مجبور بودم جواب بدم
رفت کنار
سوهو: ...هووووف.....
_باور نمیکنی؟
سوهو: چرا...باور میکنم
لیلی احساس کرد میتونه قضیه کشته شدن لیو به سوهو بگه
_سوهو...؟
سوهو: بله
_کشتن لی...فکر میکنم کار یکی از افراد قصر اینکارو کرده
سوهو: مثلا کار کی باشه لیلی؟
_ک...کریس
سوهو عصبانی شد و دست تو موهاش کرد
سوهو: لیلی لیلی لیلی!!!!!!
لیلی ترسید و تو خودش فرو رفت
سوهو: همچین چیزی امکان نداره ما الان توی صلحیم!
_ولی این صلح الکیه
سوهو: ...از کجا میدونی لیلی؟
هیچی نگفت. سوهو ادامه داد:
سوهو: مدرکی داری که نشونم بدی؟....تا مدرکی نشونم ندی حرفتو باور نمیکنم...
_خیلی ببخشید که معطلتون کردم ...دلم برای مادرم تنگ شده
کریس: خواهش میکنم....راحت باشید
نگاهش به گردنبندش افتاد . رفت جلوتر و دستشو روی گونه ی لیلی کشید و اشکش رو پاک کرد . نگاهشون بهم گره خورد. لیلی با تنفر نگاهش میکرد
کریس: پرنسس رنگتون خیلی پریده....بهتر نیست برید داخل و یه چیزی میل کنید؟
_چ....چرا میرم....ممنونم که با من همراه بودید
کریس:☺ خواهش میکنم
لیلی تعظیم کرد و از اونجا دور شد .کریس همینطور که میرفت نگاهش میکرد
🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷
لیلی نمیدونست که تمام این مدت که با کریس بود سوهو داشته نگاهش میکرده . توی راهرو راه میرفت و با خودش غرغر میکرد :....اههه...اصلا چرا باهاش رفتم....دلم میخواست بگیرم خفففففشششش کننننمممممم
سوهو: لیلی....
برگشت رو به سوهو: بله؟
سوهو: کجا بودی؟
_ سر قبر لی بودم...تو حیاط
سوهو خیلی جدی گفت: سر قبر لی یا...مشغول صحبت با کریس؟
لیلی جا خورد . نگاه به اطراف کرد بعدم در گوشش گفت: فکر میکنی من خودم خوشم میاد ....اون همش ازم سوال میپرسید منم مجبور بودم جواب بدم
رفت کنار
سوهو: ...هووووف.....
_باور نمیکنی؟
سوهو: چرا...باور میکنم
لیلی احساس کرد میتونه قضیه کشته شدن لیو به سوهو بگه
_سوهو...؟
سوهو: بله
_کشتن لی...فکر میکنم کار یکی از افراد قصر اینکارو کرده
سوهو: مثلا کار کی باشه لیلی؟
_ک...کریس
سوهو عصبانی شد و دست تو موهاش کرد
سوهو: لیلی لیلی لیلی!!!!!!
لیلی ترسید و تو خودش فرو رفت
سوهو: همچین چیزی امکان نداره ما الان توی صلحیم!
_ولی این صلح الکیه
سوهو: ...از کجا میدونی لیلی؟
هیچی نگفت. سوهو ادامه داد:
سوهو: مدرکی داری که نشونم بدی؟....تا مدرکی نشونم ندی حرفتو باور نمیکنم...
۶.۰k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.